من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

68.دادااااااشم:(

شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۳۵ ب.ظ

مثن وقتی میان میگن پسر فلانی رف سربازی وجدانا من خودم میگم خب رف ک رف .باید بره.همه میرن اینم یکی مث همه . این همه قانون هممممه جا ب نفع پسرا و مرداس بزار یجاام حالشونو بگیره .تازه این پسرا ک هزار تا راه واس سربازی نرفتنشون گیر میارن تازه گیریم که اصن راهی ام گیر نیارن فوق فوقش دوسال میرن یجا چار نفر ادم جدید گیر میارن کلی ام واسشون خاطره میشه کلی ام کیف میکنن بعد ع اونجایی که اکثر غریب ب اتفاق پسرا یه لوسیه پنهانی تو وجودشون هس هر چن وخ یبار میان خونه عجز و لابه میکنن که ای گرمه ای سرده ای فرمانده هاش اذیت میکنن ای پتو هاش نرم نیس ای گلاب به روتون دسشویی هاش شلنگ نداره و سوسک داره و فلان و چنان این ماماناام که خدا ساختشون برا حسین حسین کردن واس پسراشون میشینن قربون صدقه دس و پای بلورین پسراشون میرن و.... تاحالا همچی فکری داشتم تااااا دیشب .

اولین باری که حس کردم واقعا سه قلوییم دیشب بود . صابر پارسال سرباز شد. صابر سالار جفتشون باهم 30 روز رفتن گردان عاشورا واس اموزشی سربازی ولی خب 15 روز اردوشون رو نرفتن .صابر که تا اعزامش اصن اردویی برگزار نشد که بتونه بره و برگه کفایت بگیره .سالارم که امسال باس بره سربازی اردوش افتاد به شب عروسی خاله کوچیکم. ینی همون 21 بهمن که عروسی خالم بود زنجان ،اینا باس میرفتن اردو . که نرفتن و برگه کفایت اموزشیش رو نتونست بگیره .خلاصه که جفتشون 30 روز اموزشی داشتن . پارسال صابر افتاد بابل .سالارم یه درس وصایاشو نگه داش برا اینکه سال بعد مشمول بشه و بتونه مث صابر سرباز معلم بشه .خلاصه صابر افتاد بابل اموزشیش.قبل رفتنش خب همه ناراحتت بودن هم واس اینکه خب صابر خیلی ادم شوخ و باحالیه هم واس اینکه خب ما نوه بزرگ تنی خانواده مامانم ایناییم و یکم زیادی عزیز کرده ایم بخاطر سه قلو بودنمون.خلاصه که همه شب قبلش اومدن خونه ما که صابرو بفرسن بره .خاله دماوندی و بچه هاش زنگ زدن ناراحت بودن که نتونستن بیان صابرو ببینن .(حالا انگار سفر قندهار بود) .شوهر خاله اخریم ع زنجان زنگ زد که صابر خالت اینجا یکی دوروزه گریه زاری راانداخته که صابر میخواد بره من اونجا نیسم و اینا .اووو نمیدونین چخبر بود که . اولین نوه ی سربازم بود خلاصه همه خودشونو کشتن. تا نصفه شبب باش حرف میزدن اینم پکر سالارم ناراحت که صابر داره میره و مث این فیلم هندیا شده بود ولی من اصن عین خیالم نبود :) اصن انگا نه انگار قولم میخواد بره سربازی تازه میتونم بگم خوشالم بودم :)خلاصه جناب صب پاشد رف بابل  فرداش زنگ زد که اره من تهرانم 30 روز گردانم رو قبول کردن بجای اموزشی و فرستادنم بیام خونه. این همه لوس بازی برا یه روز بود.الانم یه سرباز معلمه که داره کیف میکنه و واقعا میتونم بگم شاید اگه سربازی میرف به نفعش بود چون واقعا یه لوسیه پنهانی داره که چندش اوره .مامانا بضی پسرا رو واااققعا لوس میکنن همونجوری که اکثر بابا ها دختراشونو لوس بار میارن .

حالا بعد یه سال دیشب نوبت سالار بود امروز اعزام میشد . دوسه روز قبل با صابر ومامانم و خالم و داییام بردیمش دماوند بعدم سه تایی موندیم دماوند پیش بچه های خالم یکم وشی بازی کردیم که استرسش کم بشه هر غلطی که میتونستیم کردیم ولی انگار اصن حال نمیداد انقد که پکر بودیم. افتاده تبریز خب کم که نیس حد اقل 10 ساعت راهه .بعدم خالم اینا اوردنمون خونه و خاله زنجانیم اومد و سالار رف موهاشو زد و اومد .شده بود کپی این سربازا :/ خیلی دلم سوخت سالار موهاش عشقشه :/ روزی دوساعت جلو اینه زلفاشو پریشون میکرد موهاشو افشون میکرد خلاصه کلی پکر شده بود. بعد همه جم شدن خونه ما و بگو بخند را انداختن وتا صب نشستیم بازی و اینا که یادمون بره یکم ولی هم سالار استرس داش هم صابر و هم در کمال تعجب این دفه من داشتم سکته میکردم . واقعا اولین باره احساس میکنم سه قلوییم و قولم میخواد ازم دور بشه واااقعا ناراحتم . :/ صابر دیشب هیچی بش نمیگتیم قشنگ گریش میگرف . با اینکه خیلی تو سر و کله هم میزنیم ها . سالار سر یه قضیه هایی تا ده سالگیش پیش ما نبود ولی هم من هم صابر واقعنی دیشب داشتیم دق میکردیم حالا صابر یکم بیشتر اونم چون خب پسرن تو مغازه بیرون همه جا باهمن

امروز صب که داش میرف خیلی دلم میخواس نره :/ بخاطر سربازیش نه ها . سربازی بره ولی انقد دور نه :/ تازه گفتن این دفه دوره های 30 روزه رو قبول نمیکنن اگه اردو نرفته باشن :( ینی احتمال زیاد باید سه ماه بمونه:(

+همه پسرا حقشونه برن سربازی حتی سالار ما اون که توش هیچ شکی نیس این همه هممممه جا قانون با پسراس یه بارم چوب قانون به تنشون بخوره اصن بعنوان یه دختر کیف میکنم یه پسر مجبوره بره سربازی یا واس نرفتن سربازی باید هی دس و پا بزنه اینو با تمام سنگ دلیم میگم اصن حال میکنم دوسال باید برن خدمت ؛ ولی کاش یه قانونی بود مثن اینا که دوقلو یا سه قلو ان بتونن یه جای نزدیک تر برن خدمت مثن :/

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۹
Gift

نظرات  (۳)

"این ماماناام که خدا ساختشون برا حسین حسین کردن واس پسراشون میشینن قربون صدقه دس و پای بلورین پسراشون میرن"
آخ گفتی! اصلا این بچه لوس درونی خیلی چیز خوبیه! اگه نبود من واقعا افسردگی میگرفتم.
سربازی اجباری خیلی چیز بی خودیه، به جز چندتا کشور جهان سومی هیچ کشور دیگه ای همچین قانونی نداره! آخه یعنی چی؟ دو سال بری زندگیتو حروم کنی برای هیچ و پوچ! اگه فلسفه ش اینه که به ملت آموزش نظامی بدن که کل آموزش ها رو تو یه هفته میشه داد، دولت مفت خورتر از دولت ما در جهان نیست :|
پاسخ:
چقد خوبه خودتون قبول دارین :))
دوسال بودن سربازی یکم زیاده ولی مثن یه سال خوبه . بنظر من فلسفش اینه که این مامانا یکم از پسرا بی خبر باشن عادت کنن :/ یا مثن پسرا بفهمن همیشه غذا براشون حاضر اماده نیس همه چی به میل اونا نیس خیلی خوبه سربازی ولی نه دوسال .دوسال یکم زیاده :/
نظر گذاشتم، فرستادم، سایت و بستم، بعد تازه فهمیدم نظرات رو باز کردی :))) همچین آدم هوشیار و دقیقی میباشم!
خیلی کار خوبی کردی، ادامه بده به باز گذاشتن نظرات
پاسخ:
دیگه شما اونجوری گفتی دیدم خب نامردیه انقد باز نکنم نظرا رو :))چاکریم وظیفه بود :)
وای چه جالب!
الان من دارم به یه قل از 3قلو ها حرف میزنم یعنی؟! =))
پاسخ:
اوهوم یه قلی که ع قولش دوره و به شدت ناراحته :(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی