30.اگه تعهد نده جابجایی کنسله .والسلام
یادمه بچه که بودم به دختر اقا بادکنک فروش حسودی نمیکردم.به دختر اقا
لوازم تحریری ام حسودی نمیکردم.حتی به دختر بستنی فروشا و شیرینی فروشا و
اقا فست فود دارا ام حسودی نمیکردم به دختر مهندسا و دکترا و وکیلا ام که
هیچ وخت حسودی نکردم و نمیکنم.چون اصن من دختر حسودی نیسم و نبودم و اصن
نمیدونم یک ادم حسود چه شکلیه.
دروغ گفتم.دروغ که نه من دروغگو نیسم ،الکی گفتم که حسود نیسم .من ع همون اولا حسود بودم و هستم و احتمالا بعدا ام باید باشم چون اصلا از حسود بودنم ناراضی نیسم.راضی ام نیسم ها ولی راضی نبودن با ناراضی بودن برابر نیست . حسود بودن من هیچ ضرری به کسی نمیزنه .به خودم ضرر میزنه؟ خب بزنه .خودم جزئی از منه و این من تحت اختیار منه و من باید براش تصمیم بگیرم نه کسی دیگه . فعلا تصمیم دارم خود ِ حسودی داشته باشم.در هرصورت چه راضی چه ناراضی من به دختر اونایی که تو تلوزیون و رادیو و مجله ها کار میکنن حسودیم میشه.به نظرم اونا جایی هستن که من باید می بودم و من جایی ام که اون لعنتیا باید می بودند.اونا باید توی خانواده ما بدنیا میومدن و ابجیه دوتا داداش مغازه داره بی ذوق میشدن و دختر یه اقای بازنشسته غرغرو _که همش به ادم میگه گوشت بخور ، شیر بخور ، کنجد روی نون رو جدا نکن ، ترشی رو باماست نخور ، ماستتو نریز رو برنجت ، شبا قبل ساعت هفت خونه باش و یه عالمه چیزای دیگه که اگه بگم عمرا اون دختره بیاد جای من_ اون باید دختره یه خانوم معلمه باسابقه میشد _که از 2 سالگی صب ساعت 6 پاشه بره مهد کودک و ظهرا غذای مونده ی دیشبو بخوره و روزایی که مامانش نیس بجای مامان ِ خانواده ناهار اعضاخانواده رو درست کنه و بعد که مامانش میاد بش غر بزنه که ظرفارو نشستی جارو نکردی اتاقتو جم نکردی ، لباسارو ع تو ماشین لباسشویی درنیاوردی ،یخ حوض نشکوندی وفلان وفلان وفلان _ اون باید تو این خانواده باشه و من جای اون تو یه خوندواده باشم که بجز یه پدر مطبوعاتی _که اجازه میده دخترش شب بره خونه دوسش بخوابه و اجازه میده ماست رو روی برنجش بریزه و توی هرلقمه غذاش یه دونه گل کلم ترشی بزاره و بش میگه دخترم اگه خواستی چادر سرت کن نخواسی میتونی با مانتو باشی و به مامان ِ خانواده میگه ع این قند عسل من کار نکش اصن ما ناهار نمیخوایم :)_،یه مامان خانه دار ام داشته باشه _که هرروز انتظار بکشه که از خواب بیداربشه تا براش صبونه حاضر کنه اتاقش ُ جم ُ جور کنه و لباسارو خودش ع تو ماشین دربیاره و روی رخت اویز پهن کنه ولباسای خشک شده رو خودش تا کنه بزاره تو کمد و همش یه گوشی دسش نباشه تو گروه فرهنگیا پی ام بده و سرشو بیاره بالابه ساعت نگا کنه بگه اخ ساعت ده شد شام چی درست کنم :/ _بعد مثن دختره که اتفاقا من هستم^_^با باباش بره سرکارش تا یاد بگیره و راه باباشو ادامه بده.داداش ؟ نه نه مرسی داداش دوس ندارم ب اندازه کافی این 22 سال تجربه کردم داداش داشتن رو. ابجی؟اوووم یدونه بی زحمت که یسال بزرگتر باشه و تعهد کتبی داده باشه که هیچ وخت شوعر نمیکنه و منُ تنها نمیزاره.حد اقل تاوقتی ک من شوعر نکردم. راسی اون گوشه ام یه مامان بزرگ باگیسای سفید باشه که سه روز خونه ما باشه سه روز خونه ی عموم :/ عمو؟ عمو های من که با ما رفت و امد ندارن .عه نه یادم نبود خانوادم جابجا شده این خانواده با عموشون رابطه خوبی دارن :)
البته این تبادل وقتی انجام میشه که اون دختره که من بش حسودیم میشه
تعهد بده که اندازه ی من _بلکم بیشتر_ مامان بابای الانم رو _همون اقا
بازنشسته هه و خانوم معلمه _دوس داشته باشه
++ :-)