33.یک زندگیه جلبک گونه واقعی
+تاالان که نشده چون نه من جایی شاغلم نه ادمی هسم که حوصله سر و کله زدن با ادما رو داشته باشم نه ادمیم که وقتی خستم با این چادره عزیزم پیاده جایی برم.نه ادمیم که کنترل تلوزیون رو ول کنم حتی اگه همه شبکه ها تبلیغ ادامس های بایودنت رو داشته باشه .نه مامانم مامانیه که شامش ساعت هفت حاضر باشه و نه ادمی ام که یه کتاب رو کامل بخونم ونه تختم دس از قژقژ کردن بر میداره و نه اهل سریال دانلود کردنم(تو عمرم یه قهوه تلخ دیدم و فرار از زندان که جفتش چن تا قسمت اخرش به دسم نرسید) نه بابا از مغازه تخمه میاره نه ادمی ام که ساعت ده بخوابم نه هندزفریم بالای تختمه . واقعیت خیلی باچیزی که میخوایم فرق داره . واقعیت اینه که روز من ع ساعت دوازده و نیم شروع میشه با ناهار درست کردن ادامه پیدا میکنه و با بازی کردن (ترجیحا های دی و کلش و کندی کراش و سودا کراش) و اهنگ گوش کردن تا شب ادامه داره . بعدم دوتا سریاله تلوزیون و باز تواتاق و وبلاگ خوندن و چت با سعیده و اتنا و ندا و ساعت یازده شام خوردن و در نهایت تا ساعت چار صب اینستا گردی و بعد ام خواب و روز از نو روزی از نو :/
+کسل کننده ام نیس خیلی ام راضیم قصد عوض کردنشم ندارم اصنم بدبخت نیسم .