52.من ُ همزادام :)
اگر بگم پــــنجاه بار تو پـــنجاه جای مختلف از پــنجاه
نفر مختلف شنیدم که شبیه یکی هسم و حتی چن نفرشون اشتباهی اومدن با من سلام
علیک کردن وسط سراغ گیری معلوم شده من اونی که اونا میگن نیسم ، دروغ
نگفتم .ینی مامانمم مث شما باورش نمیشد وقتی براش تعریف میکردم تو ایسگاه
دونفر منُ اشتبا گرفته بودن و داشتن برام بستنی ام میگرفتن فک کرده بودن
دوست قدیمی شونو دیدن یا استادم که از تبریز اومده بود بمن میگف تو توی
تبریز دانشجوی من بودی و اسمم میگف ولی من اون نبودم و کلی تلاش کردم تا
ثابت کنم اون نیسم .مثن وقتی بش میگفتم همه ی معلما من ُ با دختر خانوم
خابوری اشتبا میگیرن بازم باور نمیکرد میگف حتما یکم شبهین اینا بزرگش میکنن.
یا مثن وقتی جریان دوسمُ که میگف من با پسر خالش مووووو نمیزنم و کپی اون
هسم رو ام باور نکرد .هی هردفه که تعریف میکردم یجوری نیگام میکرد که ینی
من دارم اغراق میکنم :/ تا اینکه رفتیم تو یه مغازه دختره بلند شد سلام
احوال پرسی کردن و بعد چن دیقه گف شما همونی که صب اومدی سفارش دادی دیگه
،گفتم نه . گف چرا دیگه گفتی برم با مامانم بیام . گفتم کی مــــَن ؟مانم
گف نه خانوم دخترم صب پیش من بود ما نیومدیم اینجا و دختره شروع کرد که صب
یکی اومد با شما _ینی من _ مووو نمیزد عین خودت بود ُ کاغذ دیواری
میخواسته اونم ولی اون خواهر داشته و من هیچ وخ نداشتم .
+جالب نیس؟ من
کلی ادم شبیه خودم دور و ورم دارم که خیلی باهام فاصله ندارن حتی یکیشون صب
همونجایی بوده که من بعد ظهر بودم و همون چیزی رو میخواسه که من میخواسم
:/ واقعا جالب نی؟؟؟