من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

83.آقا منم بازی بدین دوباره:/

دوشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۰۸ ب.ظ
کلا انسان گیر بده ای بودم از عنفوان کودکیم
مثن یه دفه گیر میدادم که من الان باید برم بیرون حالا تابستون هوا گگگگرم ولی من حالیم نبود .وبایدم میرفتم بعد یه وقتایی خودشونو میکشتن من بیرون نمیرفتم .یا یه وقتایی گیر میدادم من باید این کتابو ببرم با خودم مسافرت که اونجا درس بخونم . هی میگفتن نیار تو نمیخونی ولی من بااااید میبردمش واونجا هررر کاری میکردن یه کلمه ام نمیخوندم کتابو .یا مثن دانشگا رفتن که شد هررررچی گفتن نرو گرمسار اونجا رفت و امدش سخته همین جا برو دانشگا صب میبریمت غروبم میاریمت ولی من قبول نکردم و گیرررر دادم باید برم گرمسار دانشگا .یا مثلا اون جایی که چند ماه رفتم کار کردم همممه مخالف بودن ولی من خودم میخواسم برم و رفتم .خیلی ام برام خوب بود تجربه هایی گیرم اومد که صد سال دیگه تو خونه نمیتونستم همچین چیزایی رو تجربه کنم .
درمورد خواستگاری و این حرفا ام همیشه همین بود .همممه میگفتن وقتشه بزار بیان و حالا مجبور که نیسی جواب بدی .ولی من یا نمیذاشتم یا وقتی ام میومدن بااینکه نظر همه مثبت بود بالاخره یه چیزی گیر میاورد برای اینکه حرف خودمو به کرسی بشونم.
یدفه یکی اومد .یه نفر که پسر همکلاس قدیمیه بابام بود . شرایط خودمون واون خانواده هرچی که بود کسی زیاد موافق نبود حتی مخالفای زیادی ام بودن . ولی طبق عادت دیرین اینجانب همممه چی با سماجت بنده تموم شد و شد آنچه باید میشد
هیچ وقت از انتخابام ناراضی نبودم انتخاب دوستام انتخاب رشتم انتخاب وسایل مهمم . همیشه ام سعی کردم بهترین مورد رو انتخاب کنم .از انتخابم مطمئنم و با تمام وجودم بهش ایمان دارم .ملاکای انتخاب من تو همممه چیز با خیلیا فرق داشته و داره . همیشه باانتخابام خیلیا بهم گفتن اخه چرا این ؟ دلیلی نمیدیدم برای کسی توضیح بدم و نمیدادم ولی بعدا میدیدم که همونا انتخابمو تایید میکردن .
خلاصه که سرمون حسابی شلوغ بود این شد که مدت مدیدی از خوندن وبلاگا عقب موندم . منی که عشق اول و اخرم وبلاگ خوندن بود . منی که از خوندن تکست های کوچیک عذاب میکشیدم .منی که صبم رو با خوندن وبلاگ بچه ها شروع میکردم و شب باگوشیم همه رو چک میکردم که از چیزی عقب نمونم حدود 7-8 ماهه که هیچی نخوندم هیچی ننوشتم مث یه بچه ای ام که میخواد ککککلی حرف بزنه ولی نمیتونه .کلا اینجارو یادم رفته بود چن باری یه دوس وبلاگی بهم گفته بود باید تنبلی رو بزارم کنار ولی چن روز پیش با یکی  که صحبت میکردم حرفمون کشیده شد به وبلاگ یدفه یاد اینجا افتادم یاد وبلاگ قبلیم افتادم یاد دوستای مجازی ای که عمر دوسیم باهاشون از ادمای واقعی ام بیشتره افتادم . دلم خخخیلی تنگ شد یدفه . شاید خیلی طول بکشه تا دوباره نطقم باز  شه
ولی به امید خدا شروع میکنیم
 
بسم الله الرحمن الرحیم  سلام :)
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۲۵
Gift