من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

یه شوهر خاله دارم با تمام مهربونی ذاتی و انسانیت درونی, یه درصد خیلی بالایی خشونت بیرونی داره. حالاهم شوخی هم جدی.اصن در اصل شوخی و جدیش زیاد قابل تشخیص نیس .ینی اصن حد و مرزی بین شوخی و جدی قائل نیس. فی المثل یبار داشتیم تو باغ خالم اینا مثن داشتیم پینت بال بازی میکردیم با ابعاد و قوانین متفاوت ک بجا تفنگ و اینا شیشه نوشابه برداشتیم و اصن یار کشی نکردیم. بازیکنارو ازاد گذاشتیم ک هرکی دم دس بود یا خصومت قبلی ای باش داش ع خجالتش دربیاد. بالاخره باید یجوری این خصومتا شسته بشه و ع بین بره دیگه حالا چ بهتر ک با اب قششششنگ شسته شه. اولش این شوهر خاله ما ب بچه هاش گف قاطی بازی ما نشن و اگه خیس شن تو ماشین راشون نمیده و این صبتای کلیشه ای ک حتی بچه ده ساله ام برا حرفش تره ام خورد نکرد.خلاصه وسط بازی بودیم و همه از فرق سر تا نوک پاشون خیس بود و همه تو جو بازی یهو دیدیم انگار داره سیل میاد از اسمون :/یکم این ور اون ورو نیگا کردیم دیدیم قاسم اقا شوهر خاله گرامی لباسشو در اورده با بیژامه و رکابی شلنگ اب گرفته دسش یه ژست گرفته مث اینا ک پشت تیر بار نشستن بعد جلوشون یه لشکر دشمن وایساده, اقا همینجوری داشت همه رو خیس میکرد اصنم براش مهم نبود این بچه ک جلوشه جیگر گوشه خودشه داره اینجوری ابو با فشار میزنه تو گوشش. اصن تو حال خودش نبود همینجوری همه رو درو میکرد ک داداش من ریسک کرد و فرار کرد رفت و سر شلنگ رو از شیر جدا کرد. یهو وسط کشت و کشتار قاسم اقا کپ کرد همه خندیدن قاسم اقام مث یه پلنگ زخمی جستی زد و کلمن اب یخو برداشت اصنم براش مهم نبود تو اون کلمن پره یخ و اب یخه.دویید دنبال داداشم. داداشمم ک توقع این حرکتو نداش با یه حرکت اشتباه بجا فرار کردن چپید تو دسشویی. قاسم اقام مث بعثی های زمان جنگ رفت تو دسشویی و درو بست ماام هرچی دوییدیم فایده نداشت. کار از کار گذشته بود و قاسم اقا داداش مارو با موش اب کشیده یکی کرده بود. بعد برگشت ب پشتش نگاه کرد چشش افتاد ب اون یکی داداشم. صابر بدو قاسم اقا بدو هی بدو بدو نرسید ب صابر تو یه حرکت کلمن رو با یخ پرت کرد سمت داداشم :/صدقه هایی ک از اول زندگی مون تااون روز داده بودیم بود ک داداشمو نجات داد وگرنه از ترس خوردن یخ تو سرش مرده بود اصن لازم نبود یخ یا کلمن بش بخوره. کلمن همینجوری خودش بدون یخ سنگینه حالا شما حساب کن توش یخم باشه با سرعتم پرت بشه سمت یه نفر.اگه بخوره بهش زنده می مونه بنظرتون ؟این شوخیه؟دیگه خلاصه ما حساب کار خودمونو کردیم و خیلی ریز بازی رو تموم کردیم قبل اینکه این شوهر خاله کسی رو ب کشتن بده 

جالب تر از همه اینا این بود که با وجود فیلمی ک مامانم از این حرکتای زشت و شنیع قاسم اقا گرفته بود بازم انکار میکرد اون اقا بااون سنش این بلاها رو سر بچه اورده بود. ینی تنها موجودی ک  از این اقا خطرناک تر فقط تمساحای ناف افریقان. 

حالا قرار شده صبت کنیم رو پیشونی قاسم اقا بزنن شوخی = مرگ تدریجی به بدترین شکل قابل تصور

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۰۲
Gift