من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

۱۷ مطلب با موضوع «روزهای 23سالگیم» ثبت شده است

یه شوهر خاله دارم با تمام مهربونی ذاتی و انسانیت درونی, یه درصد خیلی بالایی خشونت بیرونی داره. حالاهم شوخی هم جدی.اصن در اصل شوخی و جدیش زیاد قابل تشخیص نیس .ینی اصن حد و مرزی بین شوخی و جدی قائل نیس. فی المثل یبار داشتیم تو باغ خالم اینا مثن داشتیم پینت بال بازی میکردیم با ابعاد و قوانین متفاوت ک بجا تفنگ و اینا شیشه نوشابه برداشتیم و اصن یار کشی نکردیم. بازیکنارو ازاد گذاشتیم ک هرکی دم دس بود یا خصومت قبلی ای باش داش ع خجالتش دربیاد. بالاخره باید یجوری این خصومتا شسته بشه و ع بین بره دیگه حالا چ بهتر ک با اب قششششنگ شسته شه. اولش این شوهر خاله ما ب بچه هاش گف قاطی بازی ما نشن و اگه خیس شن تو ماشین راشون نمیده و این صبتای کلیشه ای ک حتی بچه ده ساله ام برا حرفش تره ام خورد نکرد.خلاصه وسط بازی بودیم و همه از فرق سر تا نوک پاشون خیس بود و همه تو جو بازی یهو دیدیم انگار داره سیل میاد از اسمون :/یکم این ور اون ورو نیگا کردیم دیدیم قاسم اقا شوهر خاله گرامی لباسشو در اورده با بیژامه و رکابی شلنگ اب گرفته دسش یه ژست گرفته مث اینا ک پشت تیر بار نشستن بعد جلوشون یه لشکر دشمن وایساده, اقا همینجوری داشت همه رو خیس میکرد اصنم براش مهم نبود این بچه ک جلوشه جیگر گوشه خودشه داره اینجوری ابو با فشار میزنه تو گوشش. اصن تو حال خودش نبود همینجوری همه رو درو میکرد ک داداش من ریسک کرد و فرار کرد رفت و سر شلنگ رو از شیر جدا کرد. یهو وسط کشت و کشتار قاسم اقا کپ کرد همه خندیدن قاسم اقام مث یه پلنگ زخمی جستی زد و کلمن اب یخو برداشت اصنم براش مهم نبود تو اون کلمن پره یخ و اب یخه.دویید دنبال داداشم. داداشمم ک توقع این حرکتو نداش با یه حرکت اشتباه بجا فرار کردن چپید تو دسشویی. قاسم اقام مث بعثی های زمان جنگ رفت تو دسشویی و درو بست ماام هرچی دوییدیم فایده نداشت. کار از کار گذشته بود و قاسم اقا داداش مارو با موش اب کشیده یکی کرده بود. بعد برگشت ب پشتش نگاه کرد چشش افتاد ب اون یکی داداشم. صابر بدو قاسم اقا بدو هی بدو بدو نرسید ب صابر تو یه حرکت کلمن رو با یخ پرت کرد سمت داداشم :/صدقه هایی ک از اول زندگی مون تااون روز داده بودیم بود ک داداشمو نجات داد وگرنه از ترس خوردن یخ تو سرش مرده بود اصن لازم نبود یخ یا کلمن بش بخوره. کلمن همینجوری خودش بدون یخ سنگینه حالا شما حساب کن توش یخم باشه با سرعتم پرت بشه سمت یه نفر.اگه بخوره بهش زنده می مونه بنظرتون ؟این شوخیه؟دیگه خلاصه ما حساب کار خودمونو کردیم و خیلی ریز بازی رو تموم کردیم قبل اینکه این شوهر خاله کسی رو ب کشتن بده 

جالب تر از همه اینا این بود که با وجود فیلمی ک مامانم از این حرکتای زشت و شنیع قاسم اقا گرفته بود بازم انکار میکرد اون اقا بااون سنش این بلاها رو سر بچه اورده بود. ینی تنها موجودی ک  از این اقا خطرناک تر فقط تمساحای ناف افریقان. 

حالا قرار شده صبت کنیم رو پیشونی قاسم اقا بزنن شوخی = مرگ تدریجی به بدترین شکل قابل تصور

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۰۲
Gift

من میتونم چن سال دیگه نوه هامو جم کنم بشینم بالا صندلی براشون تعریف کنم که

 اره بچه ها تعریف از خود نباشه ولی من اولین امتیاز والیبال رو توی المپیک یادمه:))برخلاف اول همه ی داستانا این دفه یه شب گرم تابستونی بود بیس مرداد سال نود و پنج بود که والیبال ایران بعد پنجا شص سال رفته بود المپیک بازی دومشون تو المپیک 2016با لهستان بود. ساعت یک بازیشون شروع شد و دو ست اول افتضضضاح بازی کردن. این سعید معروفو میبینی الان مربی تیمه, اون موقع ها پاسور تیم بود. بعد دو ست باختن ست سوم جو گرفتشون بردن جوه همینجوری گرفته بود ست چارمم ایران برد. کلا بازیکنای اون موقع همشون یهو برق میگرفتشون و فقط هی میبردن.ینی میخواستن خوب باشن هممممشون خوب بودن میخواستن خراب کنن همشون خراب میکردن.  اون موقع ها فرهاد قائمی بمب روحیه تیم بود تا اون میومد همه شون روحیه میگرفتن. خلاصه ست چارم ک ایران برد و دو دو مساوی شدن این جناب انتی گا داشت اشکش در میومد. دوتا بچه پررو بیشور بی فرهنگم داشت تیم لهستان اسمشون کوبیاک و کورک بود این دوتا خوف کرده بودن اصن هیچچچچچ کاری نمیتونستن بکنن .ست پنجم ایران خیلی خوب بازی کرد تاااا امتیاز اخر یهو بد شانسی اورد و ستو داد ب اونا. یکی ع بازیکن بیشورا اومد سمت سید ما و معروف ادا اطوار در اورد بچه ها ام اومدن بریزن سرش بش نشون بدن ک ع این غلطا واس بچه های ما نباید بکنه یهو مربی مون ک اون موقع لوزانو بود گرفتشون. بچه ها شعور ب خرج دادن ک سر و ته کورک و کوبیاکو یکی نکردن و کاری نکردن که مامانشونم نتونه بشناسشون ولی اونا بازم بیشور بازی در اوردن و ع اونجایی ک حسسسسابی سوخته بودن خوشالی کردن جلو بچه های ما و یجورایی انگار زدن اب خنک. ما باختیم ولی همه برا تیممون دس زدیم و هوای بچه های تیممونو داشتیم و کلی ازشون تشکر کردن. حساب کوبیاک و کرک ام ملت گذاشتن کف دسشون. بااینکه هی میگفتن تو پیج این و اون نرید فش ندین اخه اون موقع ها مد شده بود تا با یکی حال نمیکردن میرفتن تو پیج اینستا طرف ع خجالتش در میومدن منم خیلی میگفتم نرید فش بدین و ولشون کنین و اخه بازیکن تیمای دیگه ب ما چه و حالا داور یه غلطی کرده فشش ندین و اینا ولی وجدانا من با این یکی خیلی حال کردم یارو جلو دوربین جلو اون همه ادم ب خودش اجازه بده بی فرهنگی شو نشون دنیا بده حالا چارتا فوش ام خورد نوش جووونش. هرکی خربزه میخوره باس پای لرزشم بشینه دیگه .اره بچه ها ی گلم و من شمارا سفارش میکنم به والیبال نه فوتبال. فوتبال فقط فوش میخوره ولی والیبال دعا ام داره.مثن سال نود و پنج ملت تا ساعت سه و نیم نشستن والیبال دیدن ولی همون سال فوتبال اصن نتونست بره المپیک از بس که با عرضه و با غیرت و با جنم بودن. اون شب بابا بزرگتون ینی بابای خودم گوش مارو به فشای جدیدی اشنا کرد. دایی صابرتون ام قشنگ ع خجالت کوبیاک درومد دایی سالار سربازی بود نبود ک والیبالو ببینه -در این لحظه صدای گریه حضار در فضا طنین افکن میشه -خلاصه تا ساعت چار و نیم همینجوری ما بیدار بودیم و حرص میخوردیم. ولی همش گفتیم دمشون گرم. خدا ایشالله کمکشون کنه بقیه بازیارو ببرن 

بعدم به اون نوه کوچیکم اشاره میکنم میگم این بچه ی کدومتونه بیاین ببرینش دشویی ع اون موقع تاحالا یدقه اروم نشسته بیاین ببرینش خفمون کرد:/بعدم بلند میشم برم قرصامو بخورم بخوابم. اخه احتمالا اون موقه ام  خیلی خستم خیلی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۱
Gift
وا چخبره چرا ملت انگار روم به دیوار سگ دنبالشون کرده همه اثاثشونو گرفتن دسشون هی میدوئن این ور اون ور . سه تا مستاجر ما رفتن دوسم رف ع اینجا همسایه هامون بجز دو سه نفر همه رفتن جاشون یه سری دیگه اومدن اصن یه وضی شده هی کامیون میاد اثاث میبره هی اثاث میاره .خبریه ؟

+بعضیا معتقدن که اسباب کشی درسته ولی بنده به اعتقادات کسی احترام نمیزارم

+اوضاع بد اقتصادی به چی میگن ؟ بجز این که سه تا مستاجر باهم برن و مجبور بشی سه تا پول پیش جور کنی بدون اینکه خونه هارو اجاره بدی . بجز اینه که همزمان با این اتفاق شوم پدر مغازه رو ام تحویل بده و درامدمون بشه حقوق باز نشستگی پدر و دبیریه مامان :/ اوضاع اقتصادی بدتر از این داریم :( ما داریم فقیر میشیم فقیر :((
+دیگه باید گزینه نوشمک و کیک دوقلو و اینارو از تفریحاتم حذف کنم.دیگه پول نداریم :( همش وقتی میگیم مامان پول باس جوابه ع پیش تعیین شده ای رو هی مکررا بشنویم که بیشعور سه تا پول پیش دادم مغازه نیس داداشات فردا میخوان زن بگیرن پس فردا خودت جاهاز میخوای پس فرداش میاین میگین مامان یکم پول بده فلان کنم ع کجا بیارم برید کار کنین دستتون بره تو جیب خودتو و .... انقد قشنگ اینارو تکرار میکنن که ادم فک میکنه ضبط شده اس :/

+یه مشت بچه فسقلی نکبته دزد میان میشینن تو پارک هی سرچ میکنن ببینن کی نت داره اولین گزینه ام ماایم . فرت میزنن مارو هک میکنن . هرچی مک و ای پی اینا دادم به مودم هرچی برد مودمو کم کردم هر کاری کردم فایده نداش نمیدونم دیگه چیکا کنم همشش نت نداریم :(
+ملت بچه هاشونو ع بچگی دزد بار میارن من اگه بدونم بچم برنامه هک وای فای داره رو گوشیش ، دو تا کار ممکنه بکنم . یا اون گوشی رو بی صاحاب میکنم یا اون صاحب رو بی گوشی :/ راه سومی وجود نداره
+اصاب اصاب اصاب :/ خداوندا کمی اصاب برسان
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۳
Gift

چالش درست کردن بازیه حالا هرچی هس دقیق نمیدونم چیه به اسم  بااینا تابستونو سر بکنین . بعد ملت همینجوری فوج فوج توش شرکت میکنن . بعد من نشستم مثن خوندم اینا رو دیدم  واو مای گاد  هًو ور پیپیل لاکچری و ما خبر نداشتیم . ملت همه اهنگ خارجی گوش میکنن فیلم میبینن همه کتابخون بازی های خفن و سرگرمیای توپ بعد فی المثل بنده بخوام خودمو باهاشون مقایسه :/ اصن شدنی نیس. یه چیزی می مونه مث زندگی کسی که تو ناف اروپا زندگی میکنه با یکی که عضو قبیله کولوفو توی افریقاس . من حتی نمیتونستم اسم بعضی فیلماشونو تلفظ کنم . چرا واقعا :/

بعد یه سوال دیگم برام پیش اومده بود که ایا مثن تابستون با بهار فرق داره یا مثن با زمستون. من خب هیچ وقت روزهای تابستونم با بقیه روزهام هیچ تفاوتی نداشته . راسش من هیچ روزیم با روز دیگم فرق نداره . مثن به عنوان مثال بارز بخوام عرض کنم الان امروز روز دختره .فقط اسمش با روزای دیگه فرق داره در عمل یچی مث روزای دیگس هیچ تفاوتی تکرار میکنم هیچچچچچچچچچچ تفاوتی نداره با روزای دیگه حالا مثن  همین الان چالش بزارید روز دختر را چگونه گذراندید هممممه یه عالمه عکس و فیلم و فلان و چنان میزارن که کادو گرفتن . کلی کارای جدید کردن کلی جاها رفتن اوووو شما فقط این بازی رو رابنداز ببین ملت چه ها که نکردن تو این روز . بعد من چی ؟ هیچی هیچی هیچچچچی .

کلا احساس میکنم یا من مث ادم زندگی نمیکنم . یا ادما مث من زندگی نمیکنن یا من زندگی نمیکنم یا منم که دارم زندگی میکنم اونا زندگی نمیکنن یا ... :/


+خیلی بخوام تلاش کنم مثن ادا ادمایی که پیشنهاد دارن رو در بیارم میتونم بگم بازی کال اف دیوتی بازی کنین .فیلمم بزنین شبکه مستند یا شبکه نمایش فیلم ببینین .شبکه سه و یک ام دوتا سریال پریا و چرخ فلک ببینین :))دوتا جک جونور بیارید خونتون مثن مرغ عشقی چیزی ونگ ونگ میکنن سر ذوق میاین .حتی میتونم بگم برای اینکه صبا ونگ ونگ نکنن که بتونین راحت تا ظهر بخوابین میتونین روشون یه چادر که نه اون نازکه یه پتو مسافرتی بردارین بندازین رو قفسشون قشنگ ساکت میشن . بعد کتابم که اهلش نیسم فقط یه اقایی یبار رف یه کتاب فروشی واس ما کتاب شفای زندگی رو گرفت بعد من فک کردم واس درد و مرض و ایناس انداختمش کنار حالا دیروز گیرش اوردم دیدم نه گویی اشتبا میکردم چیزای خوبم توش گیر میاد یه کتابه واس بهتر زندگی کردن و خود شناسیو اینا ع این کتاباس که تو کتابفروشیا نمیزارن بفروشن مث اینکه . تفریحم که چه تفریحی بهتر از خواب :) اهل جایی رفتن نیسم زیاد ولی خونه ی مادر بزرگه رو پیشنهاد میکنم مخصوصا اگه تنهاس  اگه بدونین چقد خوشال میشه همیشه پیشش می مونین . البته راسش من خونه مامان بزرگم اینترنت با سرعت رویایی هست اینم میتونه یکی از دلیلایی باشه که غرغرای مامان بزرگمو به جون میخرم و شب میرم پیشش. اهنگم که کلا قاطی گوش بدین نچسبین به یه سبک هم قر دار گوش کنین هم گریه دار . کلا پیشنهاد خاصی ندارم چون کسی نیس امیر بی گزند روگوش نداده باشه تنها پیشنهادم همین بود . یا مثن البوم قبلی رستاک یا مثن پرواز همای یا علیرضا قربانی و سینا حجازی اینارو دیگه تقریبا همه گوش کردن منم هنوز دارم همونا رو گوش میدم .خارجکی ام که اصن اهلش نیسم .کیک و اینام بلد نیسم درست کنم غروبا یه شربت البالو با یه کیک دوقلو بخورید انقد سخت نگیرید مهم اینه که یچی بخورید دیگه .غذا و اینام من به شخصه همون دمی گوجه و لوبیا پلو با ماست و قرمه سبزی و اینا رو پیشنهاد میدم فقط  این بار خواسین بخورین به پیشنهاد من گوش بدین کاسه ماستو خالی کنین روش هم بزنین انقد خوش مزه تر میشه که باورتون نمیشه این همون مثن قرمه سبزی ایه که من قبلا میخوردم ؟ دیگه دیگه دیگه .اوووم گلدوناتونم هرروز اب بدین . حمامم یه روز درمیون برید اب هست اما کم است .دیگه جونم براتون بگه که شبا زود بخوابین . قبل خواب کلش بازی کنین الان تولد چارسالگیه کلن واره میتونین با یه جم دسگاهای الیکسر و گولدتون رو یه هفته بزارید رو حالت تسریع . بعد دیگه عرضم به خدمتتون گردو بخورین پوستشو بمالین به دستتون سیاه بشه اصن تابستونه و دس سیاه گردوییش:)) برید تو پارک از بچه ها بخواید دوچرخشونو بتون بدن یه دور بزنین .نترسین نمیخورید زمین بخورید زمینم هیچی تون نمیشه . نوشمک ها هنوزم خوشمزن گاهی بگیرین بخورین یاد دوچرخه بازی و نوشمک خوردن تو بچه گیاتون میفتین روحتون حال میکنه . مامانتونو ببوسین هر ازگاهی صداشو در بیارین جیغ بزنه کیف کنین باباتون میاد خونه سرتونو بکنین تو گوشی جوابشو ندین یکم حرص بخوره فشتون بده بعد هار هار بخندین . رمز وای فای رو عوض کنین به داداش یا خواهرتون نگید یه دعوا راه بیفته بخندین . همین دیگه سرگرمیای ما همینه دیگه شرمنده اگه هیچکدومش به دردتون نخورد :/ در کل ادم به درد بخوری نبودم هیچ وخ


+اینم لینک کسی که بازی رو راه انداخت و بقیه که بازی کردن شاید ب دردتون خورد


+تبریک :)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۴
Gift

تخمه افتابگردونو ادم تا یجایی دوس داره بخوره ؛ع یجایی ب بعد دیگه انگار وظیفس؛باید ته کاسه تخمه رو سوراخ کنی انگار بعد بندازی گردنت تا خیالت راحت شه. لامصب نمیشه نصفه ولش کرد 

یه شوهر خاله دارم من نصف بیشتر کارای زندگیش اشتباهه هیچ وقتم از اشتباهاتش درس نمیگیره مثن کلی ارث پدری داره یه دونه ع زمینایی که بهش ارث رسیده چار پنج سال پیش قیمت ش یه میلیارد و خورده ای بود .فقط یدونشاااا. بعد همون زمان با اومد مسافرت بگو ماشینش چی بود؟چی باشه خوبه؟خدا شاهده با پیکان اومد وسط راه نزدیکا شیراز برف گرف این اقا برف پاک کن ماشینش خراب بود دسشو میگرف بیرون ع ماشین شیشه پاک میکرد یا مثن داشتیم میرفتیم سمت سی سخت تو پیچای اولش ماشین زوارش در رف رفتیم بالاتر سرد شد ماشینش بخاری نداش زد بغل پتو اورد انداخ رو خودشو بچه هاش اصن یه وضی بود همه اینا در حالی بود که حداقل دو سه تا زمین چند هکتاریه میلیاردی افتاده یه گوشه بلا استفاده. حالا انقد باش حرف زدیم خجالت کشید رف یه زانتیا قراضه گرف بعدم مسخرش کردیم رف یه پارس صفر گرف اینا ب کنار حالا. مثن الان بجا اینکه یه زمینو بفروشه بزاره پولشو بانک سودشو بزنه بر بدن کیف کنه گونی گونی بادمجون و کاهو و... برمیداره ع این حجرش به اون حجرش میدوئه که یه قرون دوزار در بیاره شبا تا نصفه شب سر زمین اب داره صب میاد خونه اصن یه وضی. میخوام بگم خیلی اصرار داره اشتباهای خودشو هی تکرار کنه امیدوارم منظورمو رسونده باشم اگه نرسوندم بااین مورد اخر میرسونم. یکی از اشتباهات فاحش توی این بیست و چن سالی ک داماد این خانوادس اینه که شبا که مهمون داره بعد شام و پذیرایی و میوه و هندونه و طالبی و....  اینا برمیداره نفری یه کاسه بزرگ تخمه افتابگردون میاره برا مهمونا. همین میشه ک مهمونیاش تاااااا صب طول میکشه چون همونطور ک ابتدا عرض کردم تخمه خوردن تا یجاییش دس ادمه ع یجایی به بعد یه وظیفس وظیفه

+البته خدایی از خورد و خوراک و اینا هیچچچی کم نمیزاره یوخ سو تفاوت پیش نیاد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۰
Gift
سه ماه پیش برای دوسم یه گلدون  گل خوشگل درست کردم و گذاشتم یه جا که جلوی نور باشه و رشد کنه که خواستن برن خونه ی جدیدشون بدم ببره .یجورایی دلم میخواس گل خونشونو من قلمه زده باشم . سه ماه بزرگش کردم از هر طرفش کلی جوونه زد باورم نمیشد اون فسقلی این همه جوونه زده باشه .خالم زنگ زد خونمون گف هدی پاشو بیا این دختره حالش خوب نیس همش داره عر میزنه .دختر خالمو میگف. سه روز رفتم دماوند پیش دختر خالم . حالش خوب نبود . یجورایی قاط زده بود . داشت میخندید ها یهو وسط خنده گریش میگرفت . نه نه از اونا که چارتا قطره اشک میاد نه ع اون گریه هایی که چشمشونو میبندن دهنشونو باز میکنن و های های گریه میکنن . واقعا اوضاعی بود .صبا با صدای گریه - به قول خالم عر زدن - های دختر خالم بیدار میشدیم .بالاخره باهم رفتیم که بره پیش یکی از استاداش مشاوره بگیره . اخه اونم مث من روانشناسی میخونه ولی چیزی ازش نمیدونه . ترم پیش Dsm  واسیب شناسی و این چیزا رو خونده بودن یادمه خودم که این واحدو خواسم پاس کنم اول ترم استاد اومد گف بعد این واحد همتون فک میکنین که یا افسرده این یا مازوخیسم هستین یا سادیسم یا .... چون تو اون کتاب کلی بیماری و اختلال رو نشونه هاشو میگفتن و ع اونجایی که ادم حساس میشه رو رفتارها ، رفتارهای خودشو با اون نشونه ها مقایسه میکنه و اینا . منم گفتم این حتما علائم افسردگی رو خونده واس همین فک میکنه افسرده شده و به تشخیص من اون خود ازاری داشت . خلاصه رفتیم پیش استاده و صد و بیس هزار تومن ناقابل واس 45 دیقه دادیم و اومدیم .با این که همکار بود :)) ولی خیلی گرون حساب کرد لامروت اخه فک کن 50 دیقه با یه همکار صبت کنی باس ازش پول بگیری :) واسش متاسفم خلاصه این دختر خاله ی ما اومد بیرون و هرچی گفتیم چی شد گف هیچی انگار دوتا دکتر دارن با هم حرف میزنن اتفاق خاصی نیفتاد :/ خلاصه بعد کلی فش خوردن و اینا یه کاغذ داد دس من گف که همکارم ـ اقای استاد مشاور ـ پیشنهاد داد این کارارو بکن حالت بهتر میشه تا سه هفته دیگه بعدم یه نوبت دیگه بش داد. حالا فک میکنین تو کاغذ چی نوشته بود ؟ نه چی نوشته باشه خوبه ؟ روزی یکی دوتا فیلم ببین . با دوستات برو بیرون . یه باغچه درست کن برا خودت .روزی نیم ساعت برو پیاده روی و در کمال ناباوری نوشته بود برو تمرین اسب سواری :/ ینی این تز هارو به استثنای این اخری  - اسب سواری - رو شب قبلش من خودم بدون دریافت وجهی به دختر خالم داده بودم . ینی این اقا در قبال دریافت صد و بیس و پنج هزار تومن از دانشجوش برای مدت چل و پنج دیقه همچین پیشنهادات ارزشمندی رو داده بود :/ خدا سایه شو رو سر دانشجوهاش نگه داره واقعا . اره داشتم میگفتم خلاصه این سه روز ما با دختر خاله هه بودیم و بعد اومدیم خونه و امروز صب در کمال نا باوری دیدم گل عزیزم که سه ماه با جون و دل بزرگش کردم همراه با تمام جوونه های خوشگلش به چوب خشک تببدیل شده و جالب تر اینکه سه روز دیگه دوسم اسباب کشی دارن و قراره برن خونه جدید و من قرار بود این گل رو ببرم خونشون :/  شما دریابید حال این لحظه مرا ضمنا ادرس یه مشاور خوب رو بدین بهم که بدون دریافت وجهی بگه الان من دقیقا چه خاکی تو سرم بریزم:/ بله بله من گدا استم پول به جونم وصله .
+مگه میشه تمام زحمت ادم تو سه روز دود بشه بره هوا :/ پووووووف یه روز رو اومدم با حال خوب شروع کنم نمیزارن که نمیزززززارن
+یوقتایی همه چی با هم همزمان میشه . و تنها کاری که از دس ما برمیاد فرستادن اب دهان بر مزار پدرٍ بزرگوار زندگیه .
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۲۹
Gift
+گوشی اورده دو و هفصد :/ میگه خانوم اینو بگیر قول میدم هیچیش نمیشه حالا حالا ها :/ خب مردک اینو من بگیرم هرموقع خراب بشه تو مرده باشی ام من میام ع تو گور درت میارم خودتو گوشی میکنم . دو و هفصد :/ چی تو قیافه من دید که اون پیشنهاد وقیحانه رو داد بمن :/ مردک منو مسخره کرد ینی؟؟
+یه جمله معروفی من داششتم تو دانشگاه ، من و لومیام ، شما همه . همه بعد سلام بجای حال خودم حاله لومیام رو میپرسیدن .لومیا گوشیم بود ولی چون کسی اشنا نبود با این مدل گوشی همه میپرسیدن که لومیا چیه و اینا منم با افتخار میگفتم که لومیا 520 دارم . واسم مهم نبود که دوربین جلو نداره یا دوربینش پنجه یا فلاش نداره یا چار هسته ایه خب دوسال پیش ع این بهتر خیلی بود ولی من اینو دوس داشتم چون ویندوز بود .یجورایی مث لوبیا پلو بود باماست و لوبیای فراووووون :) عاشق ویندوز بودم ولی پول نداشتم یه گوشی بالاترشو بگیرم واس همین پایینترینش رو گرفتم ولی واقعا دوسش داشتم .یه سال وایسادم تا زردش اومد بعد خریدمش . اصن دنیایی داشتیم منو گوشیم .احساس میکنم من کمک بزرگی به نوکیا کردم برای شناسوندن لومیا به ملت .انقد که همه جا ازش میگفتم .واقعا ام عالی بود تا وقتی که دیگه اپدیت شد و حافظش کم شد  و یکم هنگ کرد . تبدیل شد به لوبیا پلو بی ماست که یکم ام یخ کرده ولی بازم قابل خوردن بود .کند شده یکم . و من به چشم خویش دیدم کارام جانم میرود :(
+رفتیم باخالم گوشی بگیره گیرررر داد به سامسونگa7منم رفتم قیمت هواوی5xپرسیدم . من بی بضاعتم لقمه اندازه دهنم برمیدارم زیادم اهل مارک و برند و اینا نیسم . مغازه داره گیر داد به خالم که 5x بگیر خیلی بهتره و اینا ماام گفتیم بگیر خوبه خب خیلی درموردش پرسیده بودم کسی نگفته بود مشکلی داره .خلاصه خاله هه گرف شب اومد خونه حالا صب زنگ زده که گوشی رو نمیخوام بیا تو بگیرش :/ من ام قبول کردم .با اینکه خودم قصد خرید همینو داشتم ولی یجوری ام انگار لوبیا پلوی پر لوبیا با ماست رو به زووووور بریزن تو حلق ادم :/ خوش مزس ولی زوریه :/
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۲
Gift

این فلسفه سربازی چیه

مثن میخوان واس جنگ امادشون کنن ؟ دوووسال چی یاد میدن بشون ؟ چطور اون موقع که جنگ شد همه ی اموزشای جنگی رو تو دو هفته فوقش یه ماه چل و پنج روز به بابا های ما یاد دادن و فرستادنشون تو جبهه ها

یا مثن میخوان دوری از خانواده رو یاد بدن ؟ خب پسرای امروزی به اندازه کافی از خانواده هاشون دور هستن بجز یه عده معدودی . حالا دانشگاه راه دور یا صب تا شب سر کار  شب تا صب پیش دوستاشون و مسافرتای چن روزه و خلاصه به اندازه کافی بلدن ع خانواده هاشون دور باشن

یا مثن میخوان نظم و انظباط یادشون بدن؟ خب نظم اینه که ساعت سه صب پاشن انکادر تخت و تمیز کردن خوابگاه و اینا ؟ ساعت سه موقع خوابه والا .با نظم و بی نظم نداره ساعت سه نصفه شب همه خوابن وبااااایدم خواب باشن .ساعت سه بیدارشون میکنن میگن پاشین تختنونو جم کنین ورزش کنین وفلان :/ ینی چی اخه

مثن غذا نمیدن بشون که گشنگی رو یاد بگیرن .کدوم پسر 20 ساله ای با یه نصفه ورق نون لواش سیر میشه اخه .شام اش میدن که چی خب یارو صب تا شب داره جون میکنه اش میدی بش بخوره :/ دلت میاد لامصب والا تو دوران جنگم برا رزمنده ها غذا و ساندویچ نون پنیر و این چیزا میفرستادن و کنسرو براشون میبردن.میخوان گشنگی یاد بدن ؟زندگی در شرایط سخت مثن؟ اولا که الان تو این مملکت ملت خودشون راحت گشنه موندن رو یاد میگیرن زندگیا ام همه در شرایط سخته این اصن یاد دادن نمیخواد ملت خودشون یاد گرفتن .دوم این که پس اون بوفه هایی که تو پادگان هست و ع شیر مرغ تا جون ادمیزاد رو داره رو لاقل جم کنن .ع این ور هیچی نمیدن بشون بخورن ع اون ور بوفه هاشون به راهه

فک کنم پادگان و سربازی تنها چیزی که داره ادم یاد میگیره چیجوری یکیو بفروشه چیجوری چاپلوسی کنه یاد میگیره چیجوری شاخ و شونه بکشه برا یکی که ع یه شهر دیگه اومده .

رفته بودیم تبریز سر بزنیم به داداشم .بالاخره مامان بابا ها رو که میشناسین فک میکنن اونجا سیخ کباب برداشتن بچه هاشونو دارن کباب میکنن .رفتن که خیالشون راحت بشه مثن. این پسرا ام که خیلی بی ملاحظه :/ داداشه اومده میگه اینجا خیلی اذیت میکنن گیج خوابیم غذا نمیدن بمون ونمیگذره زمان و این حرفا . باو خب تو اینارو میگی میری تو پادگان ما باید این مامان و بابا رو جم کنیم که ای بچم گشنس ای خوابش میاد هرلقمه که میخوریم به ما میگن سالار بچم اونجا هیچی بش نمیدن غذارو زهر مار ما میکنن .خربزه چیه :/ خربزه دارن میخورن میگن بچم اونجا خربزه نیس بخوره یکم خنک شه. نمیگم دروغ میگن ولی خدایی یکم مراعاتم خوب چیزیه باو به مامان باباهاتون نگین اونجا چی بسرتون میارن .یکم تو دار باشین لامصبا . الان بابای ما فک میکنه اونجا مث زمان جنگ دارن پوسشونو میکنن .

همه اینا به کنار ما که حالا تهرانی نیسیم واس یکی از شهرستاناشیم ولی خدایی مشکل اصفهانیای عزیز و تبریزیای گل با این تهرانیای فلک زده چیه :/ باو میری هم خدمتی خودتو میفروشی که چی بشه . خوراکی بردن تو پادگان ممنوعه .پسره رفته بیرون چیزی با خودش اورده تو .دژبان که تهرانی بوده پسره رو میگیره میگه چرا اوردی چیزی تو پادگان .این بگو اون بگو بحث شده دژبان پسره رو هل داده . پسره پاشده رفته به فرمانده گفته دژبانتون منو هل داده 0ــ0 فرمانده گفته حالا عب نداره و اینا بیا بریم ببینیم چی شده رفته دیده پسره تهرانیه گفته حالا فک کردی بچه تهرانی میتونی به اصفهانیا و شهرستانیا زور بگی بعدم جلو ملت یدونه زده زیر گوشه پسره و دو روز انفرادیه چیه ع اونا براش زده :/ خب اخه مگه مهدغولکه بعد هی میان میگن دخترا لوسن . پسره 26 ساله رفته به فرمانده گفته این منو هل داد :/ خودش خجالت نکشیده :/اون فرمانده خجالت نکشیده حرصشو سر اون بنده خدا که داشته وظیفشو انجام میداده خالی کرده :/ خب چه کاریه این اخه .

بعد ع اون ور پسره پستش افتاده بوده تو اسایشگاه موقع خواب باس موواظب سربازا باشه . پسره خواب بوده ع تخت میفته پایین ضربه مغزی میشه بعد این سربازی که اون شب پست داشته رو میگیرن میبرن دادگاه که چرا حواست نبوده . باو به این بدبخت چه . افتاده دیگه این باید چار چشمی بشینه کمین کنه هرکی داشت میفتاد بدوئه بره بغلش کنه نیفته یا مثن پتو بکشه رو سربازا که سرما نخورن ؟ اون بدبخت که خوراکی گرفته بود ع سربازه رو میزنن این یکی که پسره افتاده ع تخت سربازه رو میبرن دادگاه من نمیفمم این سپاه  و فرمانده هاشون چیزی به عنوان منطق براشون تعریف شده؟منطق ندارن چرا :/

خلاصه که بنظرم سربازی رو نصف کنن یه سالشو یه دوره فشرده مهدغولک و پیش دبستانی بزارن یه سالش رو اموزش عدوات جنگی :/ بالاخره جفتش نیازه دیگه :/مثن یارو وسط جنگ میدوئه میاد به فرمانده میگه اقا اقا قبول نیس فلانی کنسرو منو خورد من میخوام برم خونمون :/ پسر جان میفمی با این کارات تصورات ادمو بهم میریزی :/نکن با ما همچین ما حسابای دیگه ای رو پسرا باز میکنیم والا

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۲:۱۰
Gift
همیشه واسم سوال بوده این پسرا که حالا برا سربازی نرفتن میرن دانشگاه این به کنار . دخترا براچی میرن؟ ینی هنوز هست کسی که واس درس خوندن بره دانشگا :/
دوست داداشم سال 87 که ما دبیرستانی بودیم دانشگا قبول شد تقریبا دوسال دانشگا و درس ما تموم شده ایشون هنوز دنبال معادل فوق دیپلمش داره میدوئه میخواد ادامه ام بده درسش رو :/
از دوسای نزدیک خودم هستن کسانی که الان دارن خودشونو برای ترم 11 در دانشگاه ازاد اماده میکنن
مملکت به چه سمت و سویی داره میره الله و اعلم

+اگه یادم بود برای سربازا اش پشت پا درست میکنن خودم چن ماه پیش میرفتم مقدمات رفتن داداشم رو مهیا میکردم :/ چه رسمای خوشمزه ای دارن این قدیمیا به به
+مثن فک کن یه رسمی میزاشتن که مسافر رو از زیر قران رد میکردن بعد بجا یه کاسه اب یه کاسه اش پشت سرش میخوردن :) من خودم میرفتم شغل شریف بدرقه کننده ی مساف رو برمیگزیدم و در اقسا نقاط کشور شعبه میزدم :)))
+داداشم رفته به اصلاح اش خوری ماام به خاطر اون اش خوردیم انقد که ما قل ها همدردی میکنیم باهم
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۶:۳۶
Gift

دیدین بضی کشورا رو نشون میده ملت یه هفته به عید فطر چه میدوئن این ور اون ور لباس بخر شیرینی بخر فلان بخر واس عید فطر . خدایی چ جونی دارن با زبون روزه . اصن گیریم عید فطر براشون یچی باشه مث عید نوروز ما ، من خودم برا عید نوروز با اینکه روزه ای ام در کار نبود پا نشدم برم یه کفش بگیرم یه شلوار بگیرم بعد اینا با زبون روزه :/ کلا اونا ب عیداشون بیشتر اهمیت میدن تا ما . مثن ما فقط واس هر عیدی بلدیم یه سناریو بسازیم . برا عید نوروز میگیم چیه بابا گرونیه فلان نگیریم و نخریم و اینا . بعد عید غدیر میشه میگیم خب این عید واس عرباس به ما چه ما خودمون عید نوروز داریم . برا عید قربون که هیچ همه گروه سرود میشن واعسفا میخونن برا گوسفندای بیچاره ی قربونی شده و کلا منکر مکه و حج و قربونی و اینا میشن .کلا خیلی خوشگل واس هر عیدی یه داستان درست میکنیم . فک کنم تنها عیدی که براش هنوز داستان درست نشده همین عید فطر باشه .اونم تا اونجا که ما یادمونه عید فطرامون همش سوخت میرفت . یادمه یکی دو باری بچه که بودیم میرفتیم مدرسه بعد مثن زنگ اول اعلام میکردن که تلوزیون اعلام کرده امروز عیده .بعد بابام ع سرر کار میومد خونه ما وسط روز میومدیم خونه در اصل عیدمون ب فنا میرف :/

مام جشن میگیریم ها .همچین بی هیچی ام نیس . ماام جشن پتو و متکا میگیریم . از وقتی که میفمیم فردا عیده برنامه ریزی میکنیم . ع شب قبل میخواااابیم تاااااا ظهره فرداش. ظهر بیدار میشیم خوشحال و خرم ناهار میزنیم یذره انتقاد میکنیم ب خدا که بابا این چ کاریه یه ماه هیچی نخوریم و حالا فقیرا اب خوردن که گیر میارن بخورن چرا دیگه اب نخوریم و بعدم شروع میکنیم من اگه جای خدا بودم میگفتم مثن 10 ساعت به ده ساعت روزه بگیرین و میگفتم اب میتونین بخورین ومیگفتم فلان و چنان میکردم و بهمان میکردم واخرشم میرسیم به اینکه اگه اونایی ک روزه نمیگیرن رو ببرن جهنم ماهایی رو ام که این همه روزه گرفتیم رو ببرن جهنم بی انصافیه و پ عدل خدا کجا رفته و این حرفا بعدم بلند میشیم میریم یه چرت میزنیم که خستگی اظهار نظرا در بره .  کلا یکی از رسوم عید فطر لاقل تو خانواده ما و اشناهامون اینه که فقط ب خدا انتقاد کنیم بخاطر این ماه رمضونش.کلی راه جایگزین برای ماه رمضون جلو پای خدا میزاریم .اونم فقط به خاطر اینکه یه ماه یه ساعتایی از روز رو چیزی نخوردیم :/ بعد منتقد اصلی ام تو خانواده ما یه اقای سی ساله ایه که اصن روزه نمیگیره ولی دس به انتقادش خیلی خوبه . وجدانا خدا خوب صعه صدر نشون میده سوسکمون نمیکنه ها دمش گرم


امام علی (ع) :عباد الله! ان ادنى ما للصائمین و الصائمات ان ینادیهم ملک فی آخر یوم من شهر رمضان ابشروا عباد الله فقد غفر لکم ما سلف من ذنوبکم فانظروا کیف تکونون فیما تستانفون.» 

کمترین چیزى که به زنان و مردان روزه‏ دار داده مى‏شود، این است که فرشته‏اىی در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا مى‏دهد و مى‏گوید: هان! بشارتتان باد، اى بندگان خدا که گناهان گذشته‏اتان آمرزیده شد! پس به فکر آینده خویش باشید که چگونه بقیه ایام را بگذرانید؟
میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، ج 7، ص 131-132.

از سخنان معصومین(ع) چنین استفاده مى‏شود که روز عید فطر، روز گرفتن مزد است، و لذا در این روز مستحب است که انسان بسیار دعا کند و به یاد خدا باشد و روز خود را به بطالت و تنبلى نگذراند و خیر دنیا و آخرت را بطلبد.

در قنوت نماز عید فطر میخوانیم :

بارالها! به حق این روز که آن را براى مسلمانان عید و براى محمد(ص) ذخیره و شرافت و کرامت و فضیلت قرار داد، از تو مى‏خواهم که بر محمد و آل محمد درود بفرستى و مرا در هر خیرى وارد کنى که محمد و آل محمد را در آن وارد کردى! و از هر سوء و بدى که محمد و آل محمد را از آن خارج ساختى خارج کن! درود و صلوات تو بر او و آنها! خداوندا، از تو مى‏طلبم آنچه بندگان شایسته‏ات از تو خواستند و به تو پناه مى‏برم از آنچه بندگان خالصت‏ به تو پناه بردند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۳
Gift

خیلی جالبه . انگار یه جور اجبار شده .یه جورایی مثل این فیلمای تلوزیون که تو ماه رمضون باید حتما باشن و هرسال ابکی تر و بی مزه تر از پارسال میشن ، این مهمونی های افطاری ام مث همونا شده . یه رسم اجباری . مثن اون موقع ها مهمونی داشتیم همه روزه بودن .از دوسه ساعت مونده به افطار ـ حتی یوقتایی زودتر - میومدن خونه کسی که افطاری دعوت کرده بود کمک میکردن غذا حاضر میکردن سفره میچیدن خلاصه هرکی یه گوشه کارو میگرف سفره افطار مینداختن و دور هم افطار میکردن . ینی مهمونا به صرف افطار دعوت بودن .

ولی الان چی ؟ مثن همین خونواده ما - که ایشالله یه رای گیری کنن ماام مث اینگیلیس که از اتحادیه اروپا اومد بیرون خودمون و خانوادمون رو ع این قوم الظالمین بیاریم بیرون - مثن میخوایم جمع شیم دور هم از خانواده شیش نفری خاله دماوندیم که فقط دختر خالم روزه میگیره بقیه درب و داغونن و مریض و نباید روزه بگیرن . ع خانواده چار نفریه اون یکی خالم که فقط خالم روزه میگیره که اونم امسال داغون بود  و یه دختر خاله ام که تازه امسال چن تا روزشو گرفت . اون یکی خالمم چون زنجانه خودش و شوهرش میان اینجا روزه شون به فنا میره .مامان بزرگم و داییام و زندایمم به علت بیماری نمیتونن روزه بگیرن :/ می مونه خونواده خودمون که بجز بابام بقیه مون میگیریم . خب پس چی شد . شد ما و یه دختر خالم و یه خالم :/ ینی ع بیس سی نفری که دعوت میکنیم برای افطار فقط خودمون و دونفر دیگه روزه بودیم .تازه بقیه ام گذاشتن دم دمه افطار اومدن نشستن سر سفره . بعدم شام و بعدم نخود نخود هر کی رود سر جای خود بخوابه :/صبم پا میشن صبونشونو میخورن ومیرن خونه هاشون :/ واقعا خنده دار نیس؟

ایا این بود ارمان های کسی که میخواست ثواب افطاری دادن رو ببره :/ 

بعد ع این طرف خانواده بابام که همه روزه گیرن و سالم و اینا هیشکی هیشکی رو افطار دعوت نمیکنه :/ قبلا چون عمم اینا و ما و دختر عمم تو یه ساختمونیم یه کاسه اشی شله زردی شیر برنجی چیزی رد و بدل میکردیم برا افطار ، امسال کلا همونم تعطیل شد هیچ خبری از چیزی نبود :/

+شکمو نیسم .تنبلم نیسم ولی وجدانا ماه رمضونا یه شکل دیگه نبود قبلا ؟ :/

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۶:۲۷
Gift


حسم مث اون بچه هه اس که تازه به حرف اومده بعد میاد تو یه جمعی یکی بش میگه بگو فلان ... بگو فلان ... بگو فلان خاله / عمو ببینه . بعد بچه هه میخواد بگه ها ولی نمیتونه .لپاش سرخ میشه و نیشش وا میشه لیشش را میفته گلاب به روتون ع استرس جیشش میگیره بعد با صدای یواش اون چیزی رو که خاله / عمو هه گفته بود رو میگه و میدوئه میره یجا قایم میشه . فقط فرقم با اون بچه هه اینه که اولا من بچه نیسم :/ دوم این که این جا جمعی نیس فوقش چن نفر اونم رفیقای قدیمی که به خفه شدن یهویی من عادت کردن :) سوم این که اینجا هیچ خاله و عمویی بم نمیگه چیو بگم ، باس خودم یچیزی بگم که خب این کار خیلی سخته :/ چارم اینکه  ... اوووم نه دیگه بقیش مث همون بچه هه اس . فرقی نداره باهاش .
مثن الان من بیام چیو بگم از دستاورد های این دو ماهه بگم . در خوشبینانه ترین حالت اگه نخوام غر بزنم و بگم وای چ زندگی کسالت باری میتونم بگم این دوماه ته ته موفقیت من این بود که ساعت خوابم رو از 5 صب به 12/30 شب تقلیل دادمو اینکه براعت جستم از کانال ها و گروه های تلگرام و واتس اپ و همشونو ع رو گوشیٍ جان پاک کردم و روی سیستم نصب کردم که مبادا دینگ دینگ های پی ام ها گولم بزنه و باز مث کنه بچسبم بهشون. و یکی دیگه اینکه زدم تو کار باغبونی :) چن تا گلدون برا خودم ردیف کردم سرم رو باشون گرم کردم. همین و همین . اینه زندگیه یه انسان 23 ساله :/
فقط میتونم بگم نتونستم زبون ب دهن بگیرم . کم نیس که 6 ساله عادت کردم حرفامو بزنم یه جایی که همه مجازین . کلا اعتمادم به ادمای مجازی بیشتر از واقعیاس . مجازیا بیشتر برام موندن تا واقعیا دوستای مجازیه 5-6 ساله ای دارم که خودم باورم نمیشه 5-6 ساله باهاشون رفیقم .من قدر رفیقای وبلاگیم رو میدونم .اینو گفتم که تو دوست داشته شدنتون ع طرف من یذره ام شک نکنین :)
+سلام مجدد عرض میکنم :)با این استدلال دوباره میخوام برگردم : همونجوری که هر اومدنی یه رفتنی داره ، هر رفتنی ام یه اومدنی داره:)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۲۰:۱۱
Gift
این که دوستان یکی یکی شب ارزوها برای من ارزوی بهترین همسر رُ میکردن خیلی خوبه و من ممنونم از همشون ولی خیلی دوس  داشتم بگم من هنو به اون اندازه از فهم نرسیدم که نیاز به همسر داشته باشم بیشتر به همدست یا هم پا احتیاج دارم . بنظرم یه همسر نمیتونه یه همدست خوب باش .همدست صد برابر صمیمی تر و جینگ تر از همسره . حتی هم پاام خیلی بنظرم  نزدیک تر از همسره :/ خدا کنه خدا دعاهای دوستان رو بجای همسر با هم دست اجابت کنه . حالا مذکر یا مونث بودن این همدست خیلی فرق نداره .یکی که با من هم دست باشه دسش با من تو یه کاسه باشه یجورایی پایه باشه نه صرفا همسر :/
+اولین سالی بود که اول من برا همه دعا کردم . یه چی خوندم گفته بود شاید شما ادم شادی نباشید ولی دعا کنید ادمای اطرافتون شاد باشن .توی فضای شاد زندگی بهتره . منم که تحت تاثیر نصفه شب زدم تو کار شادسازی ملت تا صب داشتم جواب ابراز احساسات دوستارُ میدادم. عالی بود عالی . گفته بودم که امسال یه کاری میکنم دوستام هدیه ی بداخلاق بی معرفته پارسال رو یادشون بره :)) حتی به اونایی پی ام دادم که قسم خورده بودم تا بمیرم سراغی ازشون نمیگیرم . خوشالشون کردم و نَمُردُم :)حالمم بهتر شد تازه .تا امتحانش نکنین متوجه نمیشین چی میگم
+وژدانا کی فک میکرد نتیجه دربی 4-2 بشه اونم گل دوم استقلال رو داور بسازه براشون و یه پنالتی پرسپولیس رو طارمی ِ .... گل نکنه و چن تا گل صدرصد رو رحمتی بیاره بیرون ع دروازه :/خدایی ع دربی که ایمون 3 تا گل رو ت ده دیقه زد ام قشنگ تر بود

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۰۹
Gift

تصمیم گرفته بودم یه تغییراتی تو زندگیم بدم مثن اینکه ساعت خواب و بیدارشدنم درست بشه یا مثن صبونه رو حتما بزنم بر بدن میگن دوش صبگاهی روحیه ادمُ بهتر میکنه زبانم افتضاحه میخواسم یکم اگه بشه حتی چن تا کلمه در روز بهش برسم فتوشاپ رو دیگه پسر خالهی ده سالمم بلده ولی من بلد نیسم هنو تصمیم داشتم شروع کنم یاد بگیرم . نماز خوندنم یکم میلنگید میخوام درستش کنم مامانم روزی اووو چن صفه قران میخونه میخواسم اگه بشه و بتونم وزی یه صفه ام من بخونم .تو عمرم فقط یه کتاب خوندم اونم یه رمانی بود که مامانم ع بچه های مدرسشون گرفته بود که تنبیهش کنه سر کلاس رمان نخونه ، میخوام همت کنم لاقل سالی ماهی یکی دوتا کتاب بخونم ع تاریخ هیچچچچی نمیدونم میخواسم یکم بخونمش اوووم دیگه اینکه بدن به شدت خشکی دارم و بسیار داغون میخواسم برم باشگا  که هیچ وخت حوصلم نمیاد تنهایی برم یه پارک زیر پنجره اتاقمه میخواسم روزی یبار تو برنامم بزارم برم پارک بشینم بچه ها رو نیگا کنم.همیشه رادیو رو دوس داشتم قبلا زیاد گوش میکردم میخوام دوباره برگردم به رادیو گوش دادن و حداقل روزی یه فیلم ببینم که هی نشینم بگم حوصلم سررف.

+از این همه کار در این دو سه روز تونستم ساعت خواب شبهام رو درست کنم که دوازده و نیم بخوابم و اینکه بچه های توی پارک رو ع همین بالا پشت پنجره نیگا کنم . همینجوری پیش برم فک کنم سال دیگه به وسط هدفام میرسم احتمالا

+رهرو ان است که اهسته و پیوسته بره . من اگه اولش بدو ام خسته میشم خب نمیتونم تا تهش برم باس کم کم شروع کنم . خوب توجیح میکنم مگه نه ^_^

+کار دیگه ای به ذهنم نمیرسه انجام بدم میخوام یکم گوشی رو بزارم کنار تلگرام رو بزارم کنار چت های الکی رو بزارم کنار خسته کننده شده وواقعا اعتیاد اوره .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۰۱
Gift

کلی زحمت بکش بگرد بین اون همه ادم جور واجور و رنگا رنگی که تو دانشگا میره و میاد ، یه تپلشُ گیر بیار باش طرح رفاقت بریز خیلی زود باش صمیمی شو هرکاری از دستت برمیاد و نمیاد براش بکن نزار کسی چپ بش نگا کنه .ازش کوچیکتر باشی ولی بازم برا اونایی که بش چپ نیگا میکنن قلدری کن ادا بزرگا رُ دربیار قاطی کن براشون چارسال دوستیتُ نگه دار بیشترش کن .بش اطمینان بده که این دوسی ودوس داشتن فقط فقط بخاطر خودشه . همه بش بگن فلانی این هـِدی تابلو خیلی دوست داره ها . خیالشُ همه جوره راحت کنی که اگه یکی تو زندگیت نیس من هسم همه جوره فقط حرف نزنی ،باشی همه جوره .بعدِ دانشگا نزاری تو تنهاییاش تنها بمونه هر موقع حالش خوب نبود پاشی به بهانه مدرک بکوبی بری گرمسار که پیشش باشی تو یه شرایطی.بعد کار جور کنی براش شب تولدش برای کادوش مامانش رو راضی کنی ع گرمساربیاد بیرون .برداریش ع تو گرمسار خراب شده بیاریش شهر خودت پیش خودت سرکار .همه چی خوب باشه همممه چی هرروز پاشی بری در خونش برداریش بیاریش سر کار .ناهارا بری خونشون تا شب حرف بزنی حرف بزنی حرف بزنی انقد حرف بزنی که دیگه حرفت نیاد

بعد یهو یدفه بعد دو هفته یکی بیاد . بین اومدنش و بردنش هیچ فاصله ای نیفته . تا اومد بردش . بشینه برا خودش و مامانش بگه صبام واس هدی غروبام برا سعید . ولی صباشُ خواب باشه که بعدظهراش سرحال باشه .دیگه ع بیا بریم تهران مانتو بگیریماش خبری نباشه ع بیا بریم جرجیس خرید کنیماش خبری نباشه نه فلافل بخوریم نه ذرت نه بستنی نه جایی بریم ،اگه جایی ام رفتیم تا ظهر بیایم که جناب سعید خان تشریف میاره خونه باشه .حرفی نداشته باشی باهاش بزنی ولی اون کلی حرف ع جاری و فلان و چنان داشته باشه کادوهایی براش بگیرن که ع کادوهایی که تو براش میگرفتی بیشتر خوشالش کنه . وقتی جایی میره بش هی اس ندی که سعید نگه این دختره هدی اینجاام مارُ ول نمیکنه بعد بیاد خونه طلبکار بت اس بده که چرا همش من باید سراغت رو بگیرم. شما داشته باش این حرفُ دوست صمیمیت سرت منت بذاره واس اینکه موقعایی که تنهاس و سعید نیس بت اس میده تا وقتی ام سعید باشه هدی ای وجود نداره اصن .همه اینارُ تحمل کنی بکشی کنار خودت ُ رابطت رو کم کنی که براش مشکلی پیش نیاد سعی کنی ع سعیدی که ازش بدت میاد ،ازت بدش میاد ، خوشت بیاد . همممه اینا باشه ، بعد یهویی شب وسط بحث بگه دو سه ماه دیگه میریم ع اینجا راس میگن دوری و دوستی :/

+دور ازجون دور ازجون روم به دیوار شما جای من .تو مخیلت می گنجه این رفتارا :/ این حرفا این صبتا :/شاید مخیله من مورد داره

+ادم به چیه دوستیا اعتماد کنه به خوب بودن و عالی بودن چن سالش یا به گند زدنه چن ماهش

+یه حرفای تو دوستی نباید باشه اگه باشه چندش اورش میکنه .یه حرفایی تو دوستی مث مو می مونه توی غذا :/ دیدین مو توی غذا حال ادمُ بهم میزنه دیگه ادم سمت اون غذا نمیره . این حرفا تو دوسی باعث میشه حال ادم ع رفاقت بهم بخوره دیگم سمتش نره

+البته ما ع این مو ها زیاد ع تو غذامون کشیدیم بیرون ع این حرفا زیاد تو دوسیامون پیش اومده که اخرش ختم به خیر شده ولی ادم یه چیزایی براش روشن میشه . میفمه که تنها دوست ادم مامان باباشن یه وقتایی میخوام برم کف پای بابام و بوس کنم بگم بابا من اون شبا سر دوسام باهات دعوا میکردم سرت داد میزدم دقیقا همون شبا غلط کردم یه چیزی ام خوردم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۲۲
Gift

امروز داشتم ع تو پارک رد میشدم به این فکر کردم که این پارک چن ساله سر خیابون ما هس یادم اومد که من خودم کلاس سوم چهارم که بودم از دم خونمون این پارکه پیدا بود مامانم غروبا میومد دم در صدا میکرد ما تو پارک سر خیابون میفمیدیم. انقد اونجا خالی و بدون سکنه بود ولی الان ماشالله بیا ببین چی شده همش اپارتمان همش شهرک . بااینکه خونه نبود اونجا ها وقتی ما بچه بودیم ولی تو پارک جای سوزن انداختن نبود بچه ووژ میزد ع در و دیوار و درخت و ع همه جا بچه میومد بیرون .ما تاب و سرسره داشتیم ویه الاکلنگ که اون عملا عذاب بود الاکلنگه واقعا عذاب الهی بود نمیگم ازش اصن.ولی تاب و سرسره ما کجا پارک الانه این بچه های قدر نشناس کجا .هیشکی تو پارک نبود هیشکی .همشون رفته بودن تو زمین فوتبال اون طرف پارک دور هم نشسته بودن کله ها نزدیک هم داشتن با گوشی هاشون بازی میکردن . صداشون نمیومد که ببینم تو چه برنامه ای هستن وگرنه عرض میکردم خدمتتون .تاب و سرسره خالی افتاده بود اون وسط .اون موقع ها من باید التماس صد نفر رو میکردم که نوبتشُ بده بمن من یه تاب بخورم زود برم خونه تا مامانم دعوام نکرده ولی مگه کسی ع اون عقده ای های تاب ندیده نوبتشُ بمن میداد :/داشتم به سرسره های خوشگل سرپوشیده ی رنگارنگ این بچه ها نیگا میکردم که خوشبحالشون دیگه تو مخشون افتاب نمیخوره .روی سرسره داغ نمیشینن ماتحتشون نمیسوزه . خم شدم توی سرسره رو نیگا کنم یهو دوتا چش با یه دهن دیدم دهنه باز شد گف خاله میخوای بیای تو سرسره ما :/ چنان جیغی کشیدم که بچه اون تو سه بار سکته کرد ع ترسش بیرون نمیومد هی میگف ببخشید ببخشید و برعکس ع سمت سُره سرسره رف بالا و ع پله ها اومد پایین و دویید رف .واقعا توقع نداشتم توی اون سرسره یه بچه انقد ساکت و اروم نشسته باشه :/

+حق رو بمنم بدین . چرا باید اون موقع ظهر یه بچه بی سر صدا توی سرسره نشسته باشه خب ._.

+بعد من ترسیده بودم ع بچه هه اون براچی اونجوری داشت با جدیت فرار میکرد ._. واعا حرکتش بهم برخورد


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۳۹
Gift

هی میگن صب زود پاشو تاظهر نخواب فلان چنان

بابا صب زود بیدار شدن انگیزه میخواد . اخه ادم بخاطر کره وعسل بازاری صب ساعت 8 بلند میشه؟ ادم برا پنیر کاله می ارزه ساعت 11 زودتر چششُ واکنه؟ عزیزم شما پنیر تبریزی بگیر خب، اگه من شب خوابیدم ؟ اگه من صب زودتر از خودت بیدار نشدم . شما پنیر تبریزی بگیر من از الان تا روزی که پنیرا تو خونس صب ساعت 5 واس نماز حتی ببیدار میشم . والله >_____<

+اصنم پنیر خالی ادم رو خنگ نمیکنه . نمونش خود من^__^

+من که خنگ نیسم یوخت :/

+دیگه باس تو موضوعات یه موضوع اضافه کنم با عنوان  - روزهای 23 سالگیم -  ^____^ چاکریم تولد شمام مبارک باشه مچکر

+وسط عیدی یهو رفتیم مسافرت ینی دوساله مسافرت یهویی منُ سوپرایز میکنه و هیچی ع این بهتر نیس با یه کوله بشینی توماشین فک و فامیل و بعنوان سرجاهاز باشون بری سفر اونم با کلی منتت رو کشیدن و اینا :) ادم مهمی ام دیگه :)دلقک نه بامزّه دلقک نیسم که بامزم خوش سفرم دلقک نه دلقک حرف بدیه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۶
Gift