من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

۲۳ مطلب با موضوع «هـِـدی غرغرو» ثبت شده است

وا چخبره چرا ملت انگار روم به دیوار سگ دنبالشون کرده همه اثاثشونو گرفتن دسشون هی میدوئن این ور اون ور . سه تا مستاجر ما رفتن دوسم رف ع اینجا همسایه هامون بجز دو سه نفر همه رفتن جاشون یه سری دیگه اومدن اصن یه وضی شده هی کامیون میاد اثاث میبره هی اثاث میاره .خبریه ؟

+بعضیا معتقدن که اسباب کشی درسته ولی بنده به اعتقادات کسی احترام نمیزارم

+اوضاع بد اقتصادی به چی میگن ؟ بجز این که سه تا مستاجر باهم برن و مجبور بشی سه تا پول پیش جور کنی بدون اینکه خونه هارو اجاره بدی . بجز اینه که همزمان با این اتفاق شوم پدر مغازه رو ام تحویل بده و درامدمون بشه حقوق باز نشستگی پدر و دبیریه مامان :/ اوضاع اقتصادی بدتر از این داریم :( ما داریم فقیر میشیم فقیر :((
+دیگه باید گزینه نوشمک و کیک دوقلو و اینارو از تفریحاتم حذف کنم.دیگه پول نداریم :( همش وقتی میگیم مامان پول باس جوابه ع پیش تعیین شده ای رو هی مکررا بشنویم که بیشعور سه تا پول پیش دادم مغازه نیس داداشات فردا میخوان زن بگیرن پس فردا خودت جاهاز میخوای پس فرداش میاین میگین مامان یکم پول بده فلان کنم ع کجا بیارم برید کار کنین دستتون بره تو جیب خودتو و .... انقد قشنگ اینارو تکرار میکنن که ادم فک میکنه ضبط شده اس :/

+یه مشت بچه فسقلی نکبته دزد میان میشینن تو پارک هی سرچ میکنن ببینن کی نت داره اولین گزینه ام ماایم . فرت میزنن مارو هک میکنن . هرچی مک و ای پی اینا دادم به مودم هرچی برد مودمو کم کردم هر کاری کردم فایده نداش نمیدونم دیگه چیکا کنم همشش نت نداریم :(
+ملت بچه هاشونو ع بچگی دزد بار میارن من اگه بدونم بچم برنامه هک وای فای داره رو گوشیش ، دو تا کار ممکنه بکنم . یا اون گوشی رو بی صاحاب میکنم یا اون صاحب رو بی گوشی :/ راه سومی وجود نداره
+اصاب اصاب اصاب :/ خداوندا کمی اصاب برسان
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۳
Gift
سه ماه پیش برای دوسم یه گلدون  گل خوشگل درست کردم و گذاشتم یه جا که جلوی نور باشه و رشد کنه که خواستن برن خونه ی جدیدشون بدم ببره .یجورایی دلم میخواس گل خونشونو من قلمه زده باشم . سه ماه بزرگش کردم از هر طرفش کلی جوونه زد باورم نمیشد اون فسقلی این همه جوونه زده باشه .خالم زنگ زد خونمون گف هدی پاشو بیا این دختره حالش خوب نیس همش داره عر میزنه .دختر خالمو میگف. سه روز رفتم دماوند پیش دختر خالم . حالش خوب نبود . یجورایی قاط زده بود . داشت میخندید ها یهو وسط خنده گریش میگرفت . نه نه از اونا که چارتا قطره اشک میاد نه ع اون گریه هایی که چشمشونو میبندن دهنشونو باز میکنن و های های گریه میکنن . واقعا اوضاعی بود .صبا با صدای گریه - به قول خالم عر زدن - های دختر خالم بیدار میشدیم .بالاخره باهم رفتیم که بره پیش یکی از استاداش مشاوره بگیره . اخه اونم مث من روانشناسی میخونه ولی چیزی ازش نمیدونه . ترم پیش Dsm  واسیب شناسی و این چیزا رو خونده بودن یادمه خودم که این واحدو خواسم پاس کنم اول ترم استاد اومد گف بعد این واحد همتون فک میکنین که یا افسرده این یا مازوخیسم هستین یا سادیسم یا .... چون تو اون کتاب کلی بیماری و اختلال رو نشونه هاشو میگفتن و ع اونجایی که ادم حساس میشه رو رفتارها ، رفتارهای خودشو با اون نشونه ها مقایسه میکنه و اینا . منم گفتم این حتما علائم افسردگی رو خونده واس همین فک میکنه افسرده شده و به تشخیص من اون خود ازاری داشت . خلاصه رفتیم پیش استاده و صد و بیس هزار تومن ناقابل واس 45 دیقه دادیم و اومدیم .با این که همکار بود :)) ولی خیلی گرون حساب کرد لامروت اخه فک کن 50 دیقه با یه همکار صبت کنی باس ازش پول بگیری :) واسش متاسفم خلاصه این دختر خاله ی ما اومد بیرون و هرچی گفتیم چی شد گف هیچی انگار دوتا دکتر دارن با هم حرف میزنن اتفاق خاصی نیفتاد :/ خلاصه بعد کلی فش خوردن و اینا یه کاغذ داد دس من گف که همکارم ـ اقای استاد مشاور ـ پیشنهاد داد این کارارو بکن حالت بهتر میشه تا سه هفته دیگه بعدم یه نوبت دیگه بش داد. حالا فک میکنین تو کاغذ چی نوشته بود ؟ نه چی نوشته باشه خوبه ؟ روزی یکی دوتا فیلم ببین . با دوستات برو بیرون . یه باغچه درست کن برا خودت .روزی نیم ساعت برو پیاده روی و در کمال ناباوری نوشته بود برو تمرین اسب سواری :/ ینی این تز هارو به استثنای این اخری  - اسب سواری - رو شب قبلش من خودم بدون دریافت وجهی به دختر خالم داده بودم . ینی این اقا در قبال دریافت صد و بیس و پنج هزار تومن از دانشجوش برای مدت چل و پنج دیقه همچین پیشنهادات ارزشمندی رو داده بود :/ خدا سایه شو رو سر دانشجوهاش نگه داره واقعا . اره داشتم میگفتم خلاصه این سه روز ما با دختر خاله هه بودیم و بعد اومدیم خونه و امروز صب در کمال نا باوری دیدم گل عزیزم که سه ماه با جون و دل بزرگش کردم همراه با تمام جوونه های خوشگلش به چوب خشک تببدیل شده و جالب تر اینکه سه روز دیگه دوسم اسباب کشی دارن و قراره برن خونه جدید و من قرار بود این گل رو ببرم خونشون :/  شما دریابید حال این لحظه مرا ضمنا ادرس یه مشاور خوب رو بدین بهم که بدون دریافت وجهی بگه الان من دقیقا چه خاکی تو سرم بریزم:/ بله بله من گدا استم پول به جونم وصله .
+مگه میشه تمام زحمت ادم تو سه روز دود بشه بره هوا :/ پووووووف یه روز رو اومدم با حال خوب شروع کنم نمیزارن که نمیزززززارن
+یوقتایی همه چی با هم همزمان میشه . و تنها کاری که از دس ما برمیاد فرستادن اب دهان بر مزار پدرٍ بزرگوار زندگیه .
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۲۹
Gift

این فلسفه سربازی چیه

مثن میخوان واس جنگ امادشون کنن ؟ دوووسال چی یاد میدن بشون ؟ چطور اون موقع که جنگ شد همه ی اموزشای جنگی رو تو دو هفته فوقش یه ماه چل و پنج روز به بابا های ما یاد دادن و فرستادنشون تو جبهه ها

یا مثن میخوان دوری از خانواده رو یاد بدن ؟ خب پسرای امروزی به اندازه کافی از خانواده هاشون دور هستن بجز یه عده معدودی . حالا دانشگاه راه دور یا صب تا شب سر کار  شب تا صب پیش دوستاشون و مسافرتای چن روزه و خلاصه به اندازه کافی بلدن ع خانواده هاشون دور باشن

یا مثن میخوان نظم و انظباط یادشون بدن؟ خب نظم اینه که ساعت سه صب پاشن انکادر تخت و تمیز کردن خوابگاه و اینا ؟ ساعت سه موقع خوابه والا .با نظم و بی نظم نداره ساعت سه نصفه شب همه خوابن وبااااایدم خواب باشن .ساعت سه بیدارشون میکنن میگن پاشین تختنونو جم کنین ورزش کنین وفلان :/ ینی چی اخه

مثن غذا نمیدن بشون که گشنگی رو یاد بگیرن .کدوم پسر 20 ساله ای با یه نصفه ورق نون لواش سیر میشه اخه .شام اش میدن که چی خب یارو صب تا شب داره جون میکنه اش میدی بش بخوره :/ دلت میاد لامصب والا تو دوران جنگم برا رزمنده ها غذا و ساندویچ نون پنیر و این چیزا میفرستادن و کنسرو براشون میبردن.میخوان گشنگی یاد بدن ؟زندگی در شرایط سخت مثن؟ اولا که الان تو این مملکت ملت خودشون راحت گشنه موندن رو یاد میگیرن زندگیا ام همه در شرایط سخته این اصن یاد دادن نمیخواد ملت خودشون یاد گرفتن .دوم این که پس اون بوفه هایی که تو پادگان هست و ع شیر مرغ تا جون ادمیزاد رو داره رو لاقل جم کنن .ع این ور هیچی نمیدن بشون بخورن ع اون ور بوفه هاشون به راهه

فک کنم پادگان و سربازی تنها چیزی که داره ادم یاد میگیره چیجوری یکیو بفروشه چیجوری چاپلوسی کنه یاد میگیره چیجوری شاخ و شونه بکشه برا یکی که ع یه شهر دیگه اومده .

رفته بودیم تبریز سر بزنیم به داداشم .بالاخره مامان بابا ها رو که میشناسین فک میکنن اونجا سیخ کباب برداشتن بچه هاشونو دارن کباب میکنن .رفتن که خیالشون راحت بشه مثن. این پسرا ام که خیلی بی ملاحظه :/ داداشه اومده میگه اینجا خیلی اذیت میکنن گیج خوابیم غذا نمیدن بمون ونمیگذره زمان و این حرفا . باو خب تو اینارو میگی میری تو پادگان ما باید این مامان و بابا رو جم کنیم که ای بچم گشنس ای خوابش میاد هرلقمه که میخوریم به ما میگن سالار بچم اونجا هیچی بش نمیدن غذارو زهر مار ما میکنن .خربزه چیه :/ خربزه دارن میخورن میگن بچم اونجا خربزه نیس بخوره یکم خنک شه. نمیگم دروغ میگن ولی خدایی یکم مراعاتم خوب چیزیه باو به مامان باباهاتون نگین اونجا چی بسرتون میارن .یکم تو دار باشین لامصبا . الان بابای ما فک میکنه اونجا مث زمان جنگ دارن پوسشونو میکنن .

همه اینا به کنار ما که حالا تهرانی نیسیم واس یکی از شهرستاناشیم ولی خدایی مشکل اصفهانیای عزیز و تبریزیای گل با این تهرانیای فلک زده چیه :/ باو میری هم خدمتی خودتو میفروشی که چی بشه . خوراکی بردن تو پادگان ممنوعه .پسره رفته بیرون چیزی با خودش اورده تو .دژبان که تهرانی بوده پسره رو میگیره میگه چرا اوردی چیزی تو پادگان .این بگو اون بگو بحث شده دژبان پسره رو هل داده . پسره پاشده رفته به فرمانده گفته دژبانتون منو هل داده 0ــ0 فرمانده گفته حالا عب نداره و اینا بیا بریم ببینیم چی شده رفته دیده پسره تهرانیه گفته حالا فک کردی بچه تهرانی میتونی به اصفهانیا و شهرستانیا زور بگی بعدم جلو ملت یدونه زده زیر گوشه پسره و دو روز انفرادیه چیه ع اونا براش زده :/ خب اخه مگه مهدغولکه بعد هی میان میگن دخترا لوسن . پسره 26 ساله رفته به فرمانده گفته این منو هل داد :/ خودش خجالت نکشیده :/اون فرمانده خجالت نکشیده حرصشو سر اون بنده خدا که داشته وظیفشو انجام میداده خالی کرده :/ خب چه کاریه این اخه .

بعد ع اون ور پسره پستش افتاده بوده تو اسایشگاه موقع خواب باس موواظب سربازا باشه . پسره خواب بوده ع تخت میفته پایین ضربه مغزی میشه بعد این سربازی که اون شب پست داشته رو میگیرن میبرن دادگاه که چرا حواست نبوده . باو به این بدبخت چه . افتاده دیگه این باید چار چشمی بشینه کمین کنه هرکی داشت میفتاد بدوئه بره بغلش کنه نیفته یا مثن پتو بکشه رو سربازا که سرما نخورن ؟ اون بدبخت که خوراکی گرفته بود ع سربازه رو میزنن این یکی که پسره افتاده ع تخت سربازه رو میبرن دادگاه من نمیفمم این سپاه  و فرمانده هاشون چیزی به عنوان منطق براشون تعریف شده؟منطق ندارن چرا :/

خلاصه که بنظرم سربازی رو نصف کنن یه سالشو یه دوره فشرده مهدغولک و پیش دبستانی بزارن یه سالش رو اموزش عدوات جنگی :/ بالاخره جفتش نیازه دیگه :/مثن یارو وسط جنگ میدوئه میاد به فرمانده میگه اقا اقا قبول نیس فلانی کنسرو منو خورد من میخوام برم خونمون :/ پسر جان میفمی با این کارات تصورات ادمو بهم میریزی :/نکن با ما همچین ما حسابای دیگه ای رو پسرا باز میکنیم والا

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۲:۱۰
Gift

خیلی جالبه . انگار یه جور اجبار شده .یه جورایی مثل این فیلمای تلوزیون که تو ماه رمضون باید حتما باشن و هرسال ابکی تر و بی مزه تر از پارسال میشن ، این مهمونی های افطاری ام مث همونا شده . یه رسم اجباری . مثن اون موقع ها مهمونی داشتیم همه روزه بودن .از دوسه ساعت مونده به افطار ـ حتی یوقتایی زودتر - میومدن خونه کسی که افطاری دعوت کرده بود کمک میکردن غذا حاضر میکردن سفره میچیدن خلاصه هرکی یه گوشه کارو میگرف سفره افطار مینداختن و دور هم افطار میکردن . ینی مهمونا به صرف افطار دعوت بودن .

ولی الان چی ؟ مثن همین خونواده ما - که ایشالله یه رای گیری کنن ماام مث اینگیلیس که از اتحادیه اروپا اومد بیرون خودمون و خانوادمون رو ع این قوم الظالمین بیاریم بیرون - مثن میخوایم جمع شیم دور هم از خانواده شیش نفری خاله دماوندیم که فقط دختر خالم روزه میگیره بقیه درب و داغونن و مریض و نباید روزه بگیرن . ع خانواده چار نفریه اون یکی خالم که فقط خالم روزه میگیره که اونم امسال داغون بود  و یه دختر خاله ام که تازه امسال چن تا روزشو گرفت . اون یکی خالمم چون زنجانه خودش و شوهرش میان اینجا روزه شون به فنا میره .مامان بزرگم و داییام و زندایمم به علت بیماری نمیتونن روزه بگیرن :/ می مونه خونواده خودمون که بجز بابام بقیه مون میگیریم . خب پس چی شد . شد ما و یه دختر خالم و یه خالم :/ ینی ع بیس سی نفری که دعوت میکنیم برای افطار فقط خودمون و دونفر دیگه روزه بودیم .تازه بقیه ام گذاشتن دم دمه افطار اومدن نشستن سر سفره . بعدم شام و بعدم نخود نخود هر کی رود سر جای خود بخوابه :/صبم پا میشن صبونشونو میخورن ومیرن خونه هاشون :/ واقعا خنده دار نیس؟

ایا این بود ارمان های کسی که میخواست ثواب افطاری دادن رو ببره :/ 

بعد ع این طرف خانواده بابام که همه روزه گیرن و سالم و اینا هیشکی هیشکی رو افطار دعوت نمیکنه :/ قبلا چون عمم اینا و ما و دختر عمم تو یه ساختمونیم یه کاسه اشی شله زردی شیر برنجی چیزی رد و بدل میکردیم برا افطار ، امسال کلا همونم تعطیل شد هیچ خبری از چیزی نبود :/

+شکمو نیسم .تنبلم نیسم ولی وجدانا ماه رمضونا یه شکل دیگه نبود قبلا ؟ :/

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۶:۲۷
Gift

کلی زحمت بکش بگرد بین اون همه ادم جور واجور و رنگا رنگی که تو دانشگا میره و میاد ، یه تپلشُ گیر بیار باش طرح رفاقت بریز خیلی زود باش صمیمی شو هرکاری از دستت برمیاد و نمیاد براش بکن نزار کسی چپ بش نگا کنه .ازش کوچیکتر باشی ولی بازم برا اونایی که بش چپ نیگا میکنن قلدری کن ادا بزرگا رُ دربیار قاطی کن براشون چارسال دوستیتُ نگه دار بیشترش کن .بش اطمینان بده که این دوسی ودوس داشتن فقط فقط بخاطر خودشه . همه بش بگن فلانی این هـِدی تابلو خیلی دوست داره ها . خیالشُ همه جوره راحت کنی که اگه یکی تو زندگیت نیس من هسم همه جوره فقط حرف نزنی ،باشی همه جوره .بعدِ دانشگا نزاری تو تنهاییاش تنها بمونه هر موقع حالش خوب نبود پاشی به بهانه مدرک بکوبی بری گرمسار که پیشش باشی تو یه شرایطی.بعد کار جور کنی براش شب تولدش برای کادوش مامانش رو راضی کنی ع گرمساربیاد بیرون .برداریش ع تو گرمسار خراب شده بیاریش شهر خودت پیش خودت سرکار .همه چی خوب باشه همممه چی هرروز پاشی بری در خونش برداریش بیاریش سر کار .ناهارا بری خونشون تا شب حرف بزنی حرف بزنی حرف بزنی انقد حرف بزنی که دیگه حرفت نیاد

بعد یهو یدفه بعد دو هفته یکی بیاد . بین اومدنش و بردنش هیچ فاصله ای نیفته . تا اومد بردش . بشینه برا خودش و مامانش بگه صبام واس هدی غروبام برا سعید . ولی صباشُ خواب باشه که بعدظهراش سرحال باشه .دیگه ع بیا بریم تهران مانتو بگیریماش خبری نباشه ع بیا بریم جرجیس خرید کنیماش خبری نباشه نه فلافل بخوریم نه ذرت نه بستنی نه جایی بریم ،اگه جایی ام رفتیم تا ظهر بیایم که جناب سعید خان تشریف میاره خونه باشه .حرفی نداشته باشی باهاش بزنی ولی اون کلی حرف ع جاری و فلان و چنان داشته باشه کادوهایی براش بگیرن که ع کادوهایی که تو براش میگرفتی بیشتر خوشالش کنه . وقتی جایی میره بش هی اس ندی که سعید نگه این دختره هدی اینجاام مارُ ول نمیکنه بعد بیاد خونه طلبکار بت اس بده که چرا همش من باید سراغت رو بگیرم. شما داشته باش این حرفُ دوست صمیمیت سرت منت بذاره واس اینکه موقعایی که تنهاس و سعید نیس بت اس میده تا وقتی ام سعید باشه هدی ای وجود نداره اصن .همه اینارُ تحمل کنی بکشی کنار خودت ُ رابطت رو کم کنی که براش مشکلی پیش نیاد سعی کنی ع سعیدی که ازش بدت میاد ،ازت بدش میاد ، خوشت بیاد . همممه اینا باشه ، بعد یهویی شب وسط بحث بگه دو سه ماه دیگه میریم ع اینجا راس میگن دوری و دوستی :/

+دور ازجون دور ازجون روم به دیوار شما جای من .تو مخیلت می گنجه این رفتارا :/ این حرفا این صبتا :/شاید مخیله من مورد داره

+ادم به چیه دوستیا اعتماد کنه به خوب بودن و عالی بودن چن سالش یا به گند زدنه چن ماهش

+یه حرفای تو دوستی نباید باشه اگه باشه چندش اورش میکنه .یه حرفایی تو دوستی مث مو می مونه توی غذا :/ دیدین مو توی غذا حال ادمُ بهم میزنه دیگه ادم سمت اون غذا نمیره . این حرفا تو دوسی باعث میشه حال ادم ع رفاقت بهم بخوره دیگم سمتش نره

+البته ما ع این مو ها زیاد ع تو غذامون کشیدیم بیرون ع این حرفا زیاد تو دوسیامون پیش اومده که اخرش ختم به خیر شده ولی ادم یه چیزایی براش روشن میشه . میفمه که تنها دوست ادم مامان باباشن یه وقتایی میخوام برم کف پای بابام و بوس کنم بگم بابا من اون شبا سر دوسام باهات دعوا میکردم سرت داد میزدم دقیقا همون شبا غلط کردم یه چیزی ام خوردم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۲۲
Gift
عید دیگه بهم حس خوبی نمیده . همش نشستی نشستی نشستی که یکی بیاد خونه ادم هیشکی نمیاد تا پا میشی حاضر شی بری خونه کسی فوج فوج مهمون میاد . همش منتظری موقعیت مسافرت جور بشه ، تا جور میشه هوا بهم میریزه مهمون ع شهرستان میاد کار پیش میاد خلاصه مسافرت ملقا میشه .همش ضد حال همش ضد حال :/
بهار ُ دوس دارم ها ، عاشقشم یه جورایی مث خودمه گاهی ابری گاهی افتابی گاهی گرم گاهی سرد یوخت بارونی یوخت باد ادمُ میبره هر دیقه یجوره نمیشه پیش بینی کرد فردا چیجوریه . میگن هرکی شبیه همون فصلیه که توش بدنیا اومده . ما بهاری ها ام مث فصلمونیم :)

+خالم و شوهر خالم که دنبال عروس بازیشونن. داییم وزن داییم که یه هفته پیش عروسیشون بود هنو دارن عروس بازی میکنن . رفیقم که عقده و دارن عروس بازی میکنن . ینی راس میگن سالی که نکوست از بهارش پیــــــــــــــــــداس . چارروز دیگه خاله هه میره زنجان داییه میره سر زندگیش رفیقه ام که همچنان تو فاز همسرشه وباز من میشم تنهـــــــــــــــــــای تنها آآآآ .امسالُ خدا به خیر کنه :/

+تو این جور موقعیتا فقط یچی حال میده ، لم بدی یه گوشه یه کاسه اجیل با یه مشت اهنگ باحال و یه دست pes2016 نوش جان کنی . مثن الان من یه دس یک هیچ باختم  و شاعر میفرماید که :

ارغوان ، این چه رازیست که هر بـــــــــــــــار بهــــــــــــــــــــار ، با عزای دل مـــــــــــا می آید ، ارغوان ارغوان

تو بر افــــــــــــراشته باش ، تو بخوان نغمه نــــــــــا خوانده ی مـــــــــن ، تو بخوان توبخوان 


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۵۱
Gift
من نمفمم ساعت هشت صب اخه کی اومد سال ُ تحویل گرفت سال جدیدُ تحویل داد و رف . اخه با معرفت با مرام اقاااا سرور هشت صب اخه :/ همچین سال خوبی نبود که نخوام تحویلش بدم شما ساعت 9 میومدی ، من خودم دو دسی تحویلت میدادم .
+اولین باری بود فک کنم که لحظه تحویل سال خواب بودم :/
+نیس امسال سالِ میمونه ، قشنگ دارم میبینم هنو نیومده داره بهم ادا در میاره :/مسخره ی میمون کله سحر پاشده اومده ک چی مثن
+94 .... 94 لعنتی ...94ِ دزد ..94 بی معرفت ...
+صد سال دیگم یکی بگه 94 یاد معده درد میفتم . یاد دردای بی دلیل و بی درمون .دلم نمیخواد هیچ وخ 94 برام تکرار شه حتی عروسیه خاله و داییم و عقده رفیق جینگمم 94 رو بهتر که نکرد هیچ بدترش هم کرد .
+95 به نفعشه سال خوبی باشه چون من صد در صده اصابمُ توی 94 از دس دادم و کاملا وحشیانه متنظرم دس ع پا خطا کنه :/بلایی به سرش میارم اسم هدیه یادش نره
+برنامم برا 95 مشخص نیس ینی هنو برنامه ای ندارم . ارزویی ندارم که بنویسم و اخرسال براورده شده هاشُ خط بزنم .
+اما برنامم برا دوسای کمی که مونده برام ، میخوام خوشحالشون کنم . انقد بهشون مهربونی کنم انقد خوشحالشون کنم . انقد غافلگیرشون کنم انقد بشون حال بدم که هیچ وخ با شنیدم اسم هدیه یه ادم ناراحته نامهربونه بی معرفته سال 94 یادشون نیاد .
+ع اونجایی که دوسای مجازی ع واقعیم بهتر بودن تصمیم گرفتم زیادشون کنم
این ای دی اینستا giift_72    *گیفت دو تا آی داره ها
اینم ای دی تلگرامم   giftastam
+:)) سال خوبی رو شروع کنین سال خوبی داشته باشین اخرش ام سال خوبی رو تحویل بدین . انقد خوب که دلتون نیاد تحویلش بدین :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۴۱
Gift

یه موقعایی ام هس که هیچ چیزی ینی هیچی تاکید میکنم هییییچ چیزی ادمُ خوشال نمیکنه . هیچ چیزی ام ادمُ ناراحت نمیکنه . برای کسی ذوق نمیکنی .به کسی حسودی نمیکنی .نمیگی وای چه خوب فلانی اینجوری شد نمیگی خوش بحال فلانی که فلان اتفاق براش افتاده . بعد قبل اینکه خود ادم اینُ بفمه یکی دیگه میفمه این حالُ. مثن واس خود من اگه بخوام مثال بزنم ع جلو بستنی فروشی رد میشیم خودشُ خفه میکنه بریم بستنی بخوریم ولی من مث چیز سرمُ میندازم پایین و رد میشم یا مثن میکشه خودشُ ذرت بخوریم ، ذرت مکزیکی که من جونم براش در میرف باز مث چیز کلمُ میندازم پایین میرم . چن بار پیشنهاد فلافل دونونه های سیدُ با هش تا سس سفید رو خیلی ریلکس رد میکنم. جای شیرینی عقدش بم پیشنهاد یه فلافل میده و من خیلی خیلی خیلی عادی برخورد میکنم . وقتی برام میگیره فلافل ُ داریم میریم خونشون تو راه بم گف اگه میدونسم انقد عادی برخورد میکنی هیچ وخت پیشنهادشُ بت نمیدادم. من گنا دارم ها . گنا دارم که کلی اتفاق برام افتاد که انقد این چیزا برام عادی شده ولی اونم گنا داره .هرکاری میکنه خوشال شم بگه حواسش بهم هس بگه هنو منُ ننداخته کنار ولی من را نمیدم .من جاش بودم چیکار میکردم .

گاهی اوقات خیلی خود خواه میشیم . خیلی خودخواه میشم خودمُ میگم اصن گاهی وقتا خیلی نامرد میشم انقد که چون خودم ناراحتم ناخواسته یکاری میکنم همه از ناراحتیم ناراحت بشن . منی که حتی اگه داشتم منفجر ام میشدم نمیزاشتم کسی بفمه هیشکی نمیفمید ولی الان قبل خودم همه میفمن هممممه .

+نتیجه های اخلاقی :پیشنهادای بستنی ذرت فلافل پیتزا نوشابه دوغ کوف زهر مار هیچ پیشنهادی رُ ع طرف دوستتون که میخواد خوشالتون کنه رد نکنین مستقیما کارخرابی میکنین تو ذوقش .ذوقی که توش کارخرابی بشه اصطلاحا کور میشه . دوم اینکه همیشه یه جور باشین مثن ببینین تاالان چیجوری بودین همون جوری بمونین . عوض که بشین برای بقیه غیر قابل درک میشین فک میکنن دارین ادا درمیارین نمیفمن که یه چیزایی عوضتون کرده نه که نفهمن ها درک نمیکنن .سوم اینکه فلافلتان را با سس سفید و دوغ میل کنید . سس قرمز معمولا تند است و برای معده مضر است ،البته که سس سفید ام چاق کننده است ولی مشکل شماس بنده 47 کیلو استم و نیازی به رعایت این نکات ندارم .درضمن فلافل برای معده مشکلی ایجاد نمیکنه من باهاش صبت کردم خیالتون راحت . دیگر اینکه عید است کمی به فکر همنوعان خود باشید به مادر خود در خانه تکانی کمک کنید به اجیل های عیدتون دس نزنید توی عید میرید مهمونی یادتون باشه شیرینی رو بعنوان شام یا ناهار نزاشتن اونجا گذاشتن که دهنتون رو شیرین کنین خودتونُ خفه نکنین در مورد قلیون وسیگار توصیه ای نمیکنم نکشید که چی بشه ؟چیپس و پفک نخورید که چی بشه ؟ماه در میاد که چی بشه ؟میخواد عزیز کی بشه؟ بقیه نتیجه ها باشه برا بعد فقط دوستای مهربونتونُ دو دستی بچسبین اونا حتی اگه ازدواج هم بکنن هنوز شما رو دوست دارن اگه شوهرشون-زنشون بزارن ، اگه دیدید نمیزارن دوستتون باتون مهربون باشه ام مشکلی نداره فقط یک قاشق غذا خوری مرگ موش . شب بخیر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۲۵
Gift

دارم فکر میکنم به اینکه اخرین بار کِی بود که بدون بدبختی ،بدون بد شانسی ، بدون بهونه اوردنای بقیه بدون غر زدن و عقب انداختن ، بدون بلاهای عجیب و غریب بدون استرس بدون تاخیرر کاری رو انجام دادم .

+هررررررچی فک کردم به هیچ نتیجه ای نرسیدم من حتی برای گلاب به روتون کوچیک ترین کارمم باید کلی تاخیر و بدشانسی رو توی تایمی که براش گذاشتم در نظر بگیرم حتی چیزی حدود بیس سی درصدم برای کنسل شدن موضوع درنظر بگیرم .

+با کللللللی بدبختی بعد چندین روز اتفاقای دور از ذهن رفتیم دیروز یه کاغذ دیواری قیمت مناسب گیر اوردیم قرار شد با هزینه خودم و اونجوری که حساب کردیم سیصد تا سیصد و پنجاه بدم اتاق قناصه زشته فسقلیه نحسم رو کاغذ دیواری کنم حالا صب اومده متر کردیم دیدیم با کمترین قیمت و کاغذ ایرانی انتخاب کردن میشه چارصد و پنجاه پونصد :( در جا کنسل شد :((

+بیاین اتاقامون با هم عوض من اتاقمُ دوس دارما ولی زشته :((

+باید یه بامبو بگیرم یا مثن عود بگیرم برا اتاقم یا شمع یا نعل اسب یا هرچی ، یه چیزی که یذره از اتفاقای یهوییه زندگی نکبت بارمُ کم کنه

+دیروز مانم زنگ زده میگه حوزه ما خلوت شده بیاین  رای بدین . این دو سه باری که رای دادم همش تو حوزه انتخاباتی بودم که مامانم بوده :))میگم مامان تقلب مقلب چخبر ؟بغل دستیاش با چشاشون من ُ میخورن :/ بی جنبه های عقده ای واه واه تقلب چاشنیه هرانتخاباته که انتخابات ماام اصن هیچ وخ چاشنی نداره :(

+دفه بعدی بیاین با مامان سادات من برید رای بدین :( پدرمونو دراورد اونجا گیرررررررر داده بود کد فلانی رو بنویسین میگم مادر من اون ک شما میگی اسم مستعارشه اسم خودش اینه کدش ام اینه میگه نه اون یکی دیگس . را افتاد ع همممممه اونایی که تو حوزه بودن پرسید اخرم اومد گف شما نمیفمین :((تقصیر منه اینا هرکدوم شیش تا اسم دارن خب:((

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۵۲
Gift

اون قدیما جناب دایان میفرمودن : توووو داری سخت میگیری ،تو راه سختُ میری داری زخمی میشی بعدم سخت میمیریرم سخت میگیرم

ایشون الحق که دُر فشانده بودند (در افشانی کرده بودن)و ما سرسری رد میشدیم ازش .اصن باس سُخَنِشونو بنویسیم با ابِ طلا ولی نزنیم سر درِ خلاء بزنیم یه جای مهم

زندگی خوده اینجانبم ک خیلی فرق داره با چیزی ک فکرشو میکردم 

+اصن 20سالگی تا 23 سالگی خر است خر خر خخخخر

+من که خوبم گله دارم ع چی ،یا در حال جنگم یا تو چار دیواری حبسم ، دارم میبازم به مقداری سختی ولی انقدرَم که میگم این زندگی سخت نی :| من دارم سخت میگیرم ، من راه سختُ میرم ،دارم زخمی میشم بعدم سخت میمیرم :(

+زندگی  مث کاغذی خط خطیه:/

+کاغذ خط خطی -دایان- سال 92

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۵۹
Gift
عرضم به حضور اَنوَرِتون عزیزی که شمایی رفیق بازی بدرد نمیخوره بزارینشون کنار تا نزاشتنتون کنار حالا هعی ع ما اصرار ع شما انکار که نه رفیق من فلانه و چنانه .
+شاید درستش اینه که بذاریدشون کنار تا نذاشتنتون کنار ، نمیدونم دقیق فقط میدونم قطعا بظاریدشون کنار یا بضاریدشون کنار نیس بین همون "ز" و "ذ" شک دارم
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۳۹
Gift
ینی من اگر زنجان بودم و پسرم میومد میگف مامان یه دختر ع حور و پری زیباتر تو مثن ورامین هس بیا بریم این ُ خواستگاری کن برام دست چپمُ میبردم پشتِ گوشِ راستم وچنان یهویی ولش میکردم تو صورت پسره که دگُ دهنش جوری خورد شه نتونه دیگه حروف "و - ر - ا - م - ی -ن "رو تلفظ کنه.  یا مثن اگر دخترم میگف مامان مثن من این پسره رو که ع زنجان کوبیده اومده ورامین رو میخوام ،میدونی چیکارش میکردم؟ اومممم الان حضور ذهن ندارم ک ممکن بود چیکارش کنم ولی قطعا کاری میکردم که تلفظ حروف ز ن ج ا ن که هیچی حتی یاد اوریِ اسمِ زنجانم براش دشوار باشه.
اخه 5 ساعت راه اونم تو ترافیک کرج:((انصافتون کجا رفته خاله کوچولوی منُ کجا بردین اخه :( مگه میشه اخه اینا دو سال عقد باشن هی تو این جاده بیان برن بعد یبارم غُر نزنن :/ اگه بدونین چه اتفاقایی افتاد تو این دوروز هیچ وخ نمیرید برای کسی جاهاز ببرید .هیچ وخ.
+در حین جاهاز خاله هه رُ بردن اول صبی دایی کوچیکه که خودش ماه دیگه عروسیشه ع بالا کامیون پرت شد پایین و گوروپ افتاد وسط اسفالت :/ جوی بود بس خوفناک که خوشبختانه چیزیش نشد یه کوفتگیه شدیده که چن روزه حل میشه.تا یه ساعت داشتیم به مامانم ُ تک تکِ خاله هام اب قند میدادیم صحنه هایی بود ب شدت ناب و دیدنی یادم باشه تعریف کنم بخندیم :))
+یارو پلیس راهور بود تو عوارضی قزوین-زنجان مارو گرف هیچی نداش گیر بده بهمون گف چرا نفرات عقب کمربند نبستن :/به همون برکت 30 تا هزار تومنی جریممون کرد بعدم منت گذاشت سرمون ک باس نفری 30 تومن جریمه میکردم ولی نکردم .
+فامیلی افسره اسحالی بود 0_o
+بعد بیس سال گوشمُ سوراخ کردم بالاخره و رفتم اولین کفشِ پاشنه دارُ توی عمرم خریدم. واقعا این خانوما موجودات باحالین چیه گوش سوراخ کردن و پوشیدن کفش با پاشنه چن سانتی جالبه اخه من نمیفمم.گوش بیچارم سالم بود بردم دسی دسی سوراخش کردم:( حالا میگن 20 روز نباید این گوشواره زپرتی الکیه رو ع گوشم دربیارم ینی برا عروسی خاله هه باس باهمین گوشواره برم . هرکی میتونه بره به خالم بگه هدیه نمیاد بجاش یه نفر دیگه رو دعوت کنن :/
+گوشم وَرَم کرده  عضله های پام گرفته گردنم انگار ع چار نقطه شکسته و بشدت کج مونده بغل انگشت دسم داره عفونت میکنه انگشت پام ب شدت زخم شده خونه دوسم بودم محبتش گل کرد چنگ انداخت جای ناخوناش رو دسم مونده ، تا چارشنبه که عروسیه شاخ در نیارم صلواااااات
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۳۶
Gift

میگن زنجان ب شدت سرررده ،بعد ما تو این سرما باس یه کامیون جاهاز خاله عه رو برداریم هلک هلک بریم زنجان بچینیم بیایم:/بجان خودم اگه واس دیدن زنجان نبود عمرا تن ب این خاله زنک بازیا میدادم .جم کنین خودتونو یه کامیون بگیره داماد اساس زندگیشٌ ک یکی دیگه براش خریده رو خودش با زنش بردارن برن دیگه دیمبال دامبو کردن نداره ک واه واه خجالتم خوب چیزیه والا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۱۰
Gift

خودشون یه کتُ شلوار تنشون میکنن یه کفشُ و دوتا فیس فیس تافت میزنن ُ دوتا پیسپیس ادکلن میزننُ دم در دوتا بوق بوق که ینی بیاین دیگه

بعد ما باس ع چندین روز قبل دنبال لباس باشیم بریم دنبال کفش همرنگ لباس ُ بریم دنبال شال ُ روسری هم رنگ لباسُ بعد ع ظهر بری ارایشگاهُ بعد باز بیای خونه بچه ها رُ حاضر کنی و کت و شلوار اون اقایی که داره بوق بوق میکنه رو اتو کنی ُ حرص بخوری که شاباش بالای پنجا تومن ندیا نری اون وسط قر بدی ها تو خانوما نشونت میدن ابروم میره ُ کلی حرص خراب شدن موها رُ بخوریم که چی؟که میخوای دوساعت بری عروسی دلت شاد شه .

+عروسی بی مزه ترین شوخی ای بود که ع قدیم تا الان ادامه داره ،ک چی اخه :/

+بجا عروسی پولشُ بزنیم ب جیب و بریم دو هفته مسافرت ب جهنم ک میگن دختره عروسی نگرفتُ پسره لابد پول نداشتُ این دری وریا ، اینا همونان که اخرش میگن غذاش شور بودُ کبابش خام بودُ جوجش خروس بودُ یه دختره اونجا ناراحت بود فک کنم دامادُ میخواسته قبلنُ اره تو اخر شب عروسُ دیدی به اون پسره چ نگاهی میکرد فک کنم اونُ میخواسته ُ ع این حرفای صد من یه غاز.

+تازه ارکسترُ یادم رف که باشه یه جنگه ، نباشه صد تا جنگ 

+ای بابا حالا بجا عکس با لباس عروسی ُ دامادی میری مثن شیراز ُ اصفهان ُ بوشهر ُ کردستان ُ شمال ُ مشهد عکس میندازی قشنگترم هس هوم :)

+وجدانا همه عروسی یه طرف کفش پاشنه داراش خیلی خره خیلی خیلی :(( من حتی نمیتونم تصور کنم عروسی خاله هه و داییه کفشم پاشنه داشته باشه شما بگو یه سانت اصن نمیتونم:(

+احساس میکنم شما گنا دارین که من حرف بزنم شمام مجبور بشین بعنوان لطف به من یه کامنتی واس صبتای گاها چرت ُ پرت من بزارین ، واس همین بستم نظرا رُ اخه وب قبلی من اسمش چرت نویس بود عادت کردم به همون طرز صبت کردن :/

+دریا واسِِ کشتیای ، بی سرنشین جا نداره ، پس من چرا غرق بودم ، تهران که دریا نداره ، این گوشه از شهر امنِ ، من سعی کردم نَمیرم ، انقد نمیرم که اخر ، این گوشه پهلو بگیرم ، تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی ، اما با من که همیشه همسایتم قهر بودی :((  ارامش قبل طوفان ، ابروی اون روی ماهه ، اخمت به من گف هرشب ، طوفان سختی توراهه ،چن روز چن سال چن قرن از رد پامون گذشته ، قلبم به عمره یه تاریخ ، از این خیابون گذشته ، قلبم مث گوش ماهی با موج موهات رفیقه ، عشق من این تنگ کوچیک ، کوچیکه اما عمیقه ، دریا واس کشتیای بی سرنشین جا نداره ، پس من چرا غرق بودم تهران که دریا نداره . هرجا پِی ات رفته بودم ، دلتنگ برگشته بودم ،اشفته و خسته انگار از جنگ برگشته بودم ، من خوب بودم تا یه شهر با خشک سالیش بدم کرد ، خوب شد خدا رحم کرد ُ عشق تو دریا زدم کرد

+چاووشی قدیمی و تکراریش قشنگه دیگه :))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۵۵
Gift

همیشه غد بودن خوب نیس . ینی همیشه غد بودن خوبه بجز جایی که میتونی با یه ببخشید ساده نزاری بهترین دوستت ، مامانت یا بابات یا یکی که خیلی دوسش داری رُ ع دس بدی . فقط همین یه جا غُد نباشید . من امتحان کردم . یه ببقشید ادمُ نمیکشه . بگید خونتون پای من . من خودمم باورم نمیشد موقع گفتنش ، وقتی میخواسم بگم داشتم دق میکردم خودمُ یه ادمی میدیدم که افتاده رو زمین پای یکی دیگه رو چسبیده با صورت پرِ اشک داره التماس میکنه به یه نفر ، ولی اون صحنه کاملا اشتباه بود چون از نظر دوسم اون لحظه من یه خانوم جنتل وومَنی (!!!!) بودم که داشتم سرش منت میذاشتم و دعوا رو ختم به خیر میکردم . تازه همین الانم اس داد که براش همون رفیقم ُ فلانُ چنان. دعواهای دخترونس دیگه دوتا من میگم چارتا اون میگه دوتا جیغ من میزنم اون چارروز خفه میشه من دلم تنگ میشه اون دلش تنگ میشه دوتا چاکریم من میگم دوتا مخلصیم و کوچولوتیم اون میگه تموم. البته فعلا تموم. بالاخره من عذرخواهی کردم و باید یبار این عمل زشتشُ تلافی کنم. یه کاری میکنم بعد چارروز بیاد بگه ببقشید . قطعا این کارُ میکنم و این جا ام تعریفش میکنم

+راه رفتنی را باید رفت ، کار بد کسی رُ ام باس تلافی کرد . این یه قانونه نانوشته اس.بخشش و مخشش ام کارساز نیس. فقط تلافی

+میخواسم شرایطم بهتر ع این باشه میدونسم حق من بهتر از ایناشه :/    ....... دوس داشتم همیشه یه جور دیگه باشه :((

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۲۵
Gift
بعد 5 ساعت ؛ نوبتم شده رفتم تو اتاق دکتره بش میگم جناب من نفخ معده دارم به شدت .و شرایطم رو توضیح دادم . اون جناب فقط نیگام میکرد و میخندید . بعد جواب نگاهای متعجب منو میدونین چی داد؟
میگه اخه میدونی ؛ یه اقایی اومده بود پیش من میگف اقای دکتر من شبا ساعت 2 بلند میشم ُ یه (ببقشید گلاب ب روتون) بادگلویی میکنم که کل خونمون میلرزه .بعدم قاه قاه قاه خندید
+مکالمه من با یه اقای دکتری با مدرک فوق تخصص گوارش :/ چرا باید ویزیت از من بگیره که اینو برام تعریف کنه ؟ اونم بعد 5 ساعت نشستن تو نوبت.
+تازه اخرشم سرشو گرف تو دسشو گف خانوم من خوابم میاد خستم ایشالله که خوب میشی. چارتا چیز تو دفترچم نوشت ُ دکمه روزد یه خانومی گف شماره ی 25 دکتر صـــــــــــــــادقی و یه خانوم پرید تو اتاق.
۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۲۱:۴۷
Gift
سـَـبُکم مث وقتی که دو ساعت میشینی تمام سنگاتو با رفیقت وا میکنی و بهش میگی ک داری ع چی حرص میخوری. بش میگی دلیل سرد شدن یهوییت چیه . بهت میگه که روی خوش ازت نمیدیده ک بیاد و ع بهترین اتفاق زندگیش برات تعریف کنه . میفمی که خودت باعث این درّه بین خودت و رفیقت شدی و سعی میکنی یه پُل بسازی برای اینکه خودتو ع این ور دره برسونی اون طرف پیش تنها رفیقت که تو بهترین انتخابش شریک باشی که تو انتخاب کردن بهش کمک کنی که یکیُ داشته باشه برا حرف زدن از هردری .
سبکم مث وقتی که میفهمی براش مهمی و اونم ع این فاصله اندازه تو ناراحت بوده .سبُـُـُـُک مث وقتی که مامانش میاد بت میگه که وقتی تو از دسش ناراحتی میره تو اتاقش ُ با هیشکی حرف نمیزنه تا تو دوباره باهاش خوب بشی و من باور میکنم حرفاشونو چون راستگو تر از اونا ندیدم . میفمم ادم تو خونه بشینه و فقط برا خودش دری وری ببافه نتیجش چیزی جز یه فاصله طوووولانی نمیشه. میفمم سوء تفاهم ممکنه برای هرکسی پیش بیاد .میفمم سوء تفاهم دوستیارو خراب میکنه.
البته که ع قدیم گفتن دوری و دوستی ولی با نزدیکا ام میشه رفاقت و دوستی کرد

+اقایون در جریان باشین دوستی ما دخترا به خاطر امر خطیر ازدواج و دستورات جناب همسر برای کم کردن رابطه با دوستای مجردی ممکنه به مو برسه ولی پاره نمیشه . برای همسرتون اول زندگی حق انتخاب چن  تا دوست بزارین ویهو قیچی برندارین دوستیاشونو قیچی کنین . و همینطور خانوما این حرکتو با همسرشون نکنن چون اقایون مث شما نیستن بگن چشم و رابطشونو با دوستاشون قط کنن اونا رابطشونو پنهان میکنن و این وسط شما همسرتونو مجبور کردین رابطشو با دوساش قایم کنه . اون کسی که دوستاشو به همسرش میفروشه خانوما هستن نه اقایون
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۰۱:۱۲
Gift
نمیدونم چرا با مامانم خیلی اختلاف سلیقه دارم . بااینکه 24-23 سال ازم بزرگتره ولی هیچ وخ باهم جور نمیشیم .مثن
مامان :هدی میخوای یکم ارایش کردن یاد بگیری ؟           من : نه مامان اصلا بنظرم کارجالبی نمیاد
من:مامان میشه با دوستم بریم مشهد                        مامان: نه دوره خودمون میریم حالا
مامان : هدی اتاقتو جم ُ جو میکنی؟                           من:نه مامان تو اتاق من ک کسی نمیاد
من:مامان اتاقمو رنگ کنم ؟                                     مامان :نه احتیاجی نداره
مامان هدی این مانتو قشنگه میخریش؟                      من : نه مامان قشنگ نیس
من: مامان این کفشه رو بخرم؟                                مامان : نه پسرونس
هی مامان:...   من:نه                                          هی من:... مامان:نه
۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۱
Gift
هرکسی دور و ور منه ازاومدن پاییز خوشحال میشه . من اما هیچ وقت نتونستم خودمو قانع کنم از اومدن پاییز خوشحال بشم یا لااقل یکم از حس تنفرم به این فصل کم کنم . حتی دلیل این حس تنفر ام نمیدونم چیه و ازکِی اومده سراغم فقط میدونم خیلی حس عمیقیه .
نه مث اکثر مردم به این فصل الرژی دارم نه سرما خوردگی های خفن میگیرم.قبلا فک میکردم چون مهر با باز شدن مدرسه ها یکی میشه اش بیزارم. در صورتی که من از مدرسه فراری نبودم. وقتی مدرسم تموم شد بازم همین حسو به پاییز داشتم . بعد فک کردم شاید چون باید برم دانشگاه این حسو دارم و استرس درسه که پاییزمو خراب میکنه ولی بعد دیدم پس من این حسو قاعدتا باید به بهمن ام داشته باشم چون ترم جدید شروع میشه . ولی نداشتم. والانم ک خونه نشینم و شغل شریفی ندارم هم همچنان این حس رو به پاییز لعنتیه خودم دارم
پاییز که میخواد شروع بشه انگار که قلب من ده تیکه میشه یه تیکش میره کنار کبدم یکی کنار کلیه یکی میاد تو گلوم یه تیکش سرجاشه خلاصه هرتیکه میره یجا . اخر پاییز اما احساس میکنم یه تیکه ع قلبم نیس . نگرانش نمیشم که نکنه پیش کسی یا جایی مونده باشه این احتمالو میدم که خب شاید طی تقسیم شدن قلبم اون تیکه جای بدی افتاده و شاید حتی دفع شده :/
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۱۲:۲۷
Gift
چقد دوست پیدا کردن تو بلاگ سخته . توی بلاگفا یه سری دوست دارم که الان از مجازی بودن در اومدن ولی اینجا نمیتونم با بلاگرا رفیق شم نمیدونم چرا احساس میکنم سطعشون بمن نمیخوره .باس اول یه امتحان تعیین سطح میزاشتن برا عضو بلاگ.ای ار شدن
اینجا هیشکیو نمیشناسم . وبلاگ کسی بنظرم مث بلاگفایی ها گرم نمیاد.نمیدونم چرا ولی احساس میکنم اینجا اصلا مث بلاگفا ادم راحت نیس انگار رفتی خونه یکی دیگه نمیدونم میتونم عادت کنم بهش یاباز میرم همون بلاگفای کوفتی
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۳:۰۵
Gift