من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

32.قول میدم دفه بعدی که اومدم جبران کنم

جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۱۵ ب.ظ
هنوز بخاطر اون خانوم مغازه داریکه بهش گفتم لباس رو بزارید تو پلاستیک تاباخالم بیایم بگیریم و رفتم ودیگه برنگشتم عذاب وجدان دارم

خانوم بخدا من رفتم خالم رو بیارم که لباس رو ببینه و بخرمش ولی وسط راه مامانم و خالم من رو به زور کشوندن و بردن تویه مغازه دیگه و یه لباس دیگه برام گرفتن که هم زشت تر از لباس شما بود هم گرون تر توجیحشونم این بود که یه لباس رو به سلیقه خودت گرفتی این یکی رو به سلیقه ما باد بگیری. همونطوری ام که تو اتاق پرو بتون گفتم خالم عروس بود و اون باید تایید میکرد چیزی که میخواسم بگیرم رو.خانوم من بی شعور نیسم ولی روم نشد بیام بگم یه لباس دیگه گرفتم تا شما اون لباس خوشگلُ که بخاطر من ع تن مانکن دراوردی  رو  باز تنِ مانکن کنین. میدونی خانوم من و خالم و مامانم ع سه نسلیم با سه تا سلیقه فوق العاده مختلف .واس همین این جوری شد اخه میدونین من خیلی بدبختم :/ افسان میخواس لباس نامزدیش رو بگیره من باهاش تا تهران رفتم و کمکش کردم لباس بگیره چون سلیقه هامون تو یه حده و دوس نداش با مامانش بره و مجبور شه چیزی که نمیخواد رو بگیره . برا لباس عروس فائزه ام من رفتم باهاش کلی مزون رو گشت و لباس پیدا کرد بالاخره .واس نامزدی فاطمه ام  من سه چارروز کارم این بود برم باهاش دنبال لباس بگردم . مژگان و مریم ام همینطور .ولیی اونا دیگه نیستن .حتی یه تارفم نکردن که بیا باهم ببریم برا عروسی خالت و داییت لباس بگیریم. حقم دارن ها میدونین شوهراشون فقط دوس دارن دوسای خانومشون واس کارای اونا باهاشون باشه و عقیده دارن کارای دوسته مجرد خانومشون ک دنبال کارای اونا مث چی دوییده ربطی به اونا نداره . وگرنه فک نکنم دوسای من انقد نامرد باشن :/ البته مطمئن نیسم ها. شایدم ب قول مامانم من توقعم ع دوسام زیاده حالا چون من واس لباس و انگشتر اونا باهاشون هزار جا رفتم که نباید توقع داشته باشم اونا ام برا من همونقد مایع بزارن . شایدم بقول بابام حقمه ،چون هزار بار بهم گفته که رفیق باز بودن اخر و عاقبت نداره و انگار که یاسین تلاوت میکرده
خانوم من مجبور شدم با کسایی بیام خرید که اون لباس خوشگل شمارو زشت میدیدن.من مجبور بودم ، منو ببقش خانوم :/
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۰۲
Gift

نظرات  (۳)

شرط میبندم اگه ببیننتت ٤٥تا فحش آبدار نثارت میکنه:))) منم واسه همه کارای دوستام رفتم آخرشم هیچ غلطی واسه من نمیکنن میدونم:)))
پاسخ:
میدونم میدونم ولی پشیمونم :((
۰۳ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۹ علیرضا توحیدی
یاسین تلاوت میکنه :)))))
پاسخ:
دقیقا مث خوندن یاسین می مونه .بنده خدا سعی داره ما مث اون ضرر نکنیم ولی ما ... :/
منم یه بار مرنکب این جنایت شدم :/ ولی رفتم به مغازه داره گفتم!
پاسخ:
من ولی روم نشد برگردم واقعا خجالت میکشیدم برگردم :(