من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

44.نرخ ازدواج رف بالا ماشالله

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ب.ظ

جاهازه رو که برده بودیم خونه خالم زنجان ، اونجارو ترکوندیم . کلا دو گروه بودیم ی گروه کار میکردن و وسایل رو میچیدن یه گروه به لهو و لعب میپرداختن و شادسازی فضا . کلا خوشی گذشت که تا بحال چنان خوشی نگذشته بود:)) چارشنبه عروسی خاله هه بود اون جا بود که فمیدیم قـِر تو کمر داداشای بنده خشک شده بود و رقص بلد بودن و مقاومت میکردن . ینی یوضی بود اخرشبش انقد رقصیدن نای ع پله بالا رفتن نداشتن . شبُ کرج موندیم که فرداش بریم خونه خاله هه . با بزرگه خاندان دامادمونم یه بحث مختصری کردیم که باعث شد یه جریاناتی پیش بیاد که اون شب رو خاص تر کنه

فرداش را افتادیم همه باهم چار پنج تا ماشین رفتیم زنجان . تو راه کارایی کردیم که تمام ماشینای بین راه مارو شناخته بودن .بالاخره ته تغاری رو داشتیم میبردیم خونش دیگه باید یه حرکتایی صورت میگرف. خاله کوچیکه رو بردیم انداختیم تو خونش شب پدر شوهرش اومد خونش ماام تا تونستیم کف خونه خالم که میشد سقف خونه پدر شوهرش رو به لرزه در اوردیم و اهنگ و دس و جیغ و سوت و هووووورا :))کاری کردیم که بفمن روز پاتختی نباید در خونه رو قفل میذاشتن و کرج می موندن، باس میومدن خاله کوچولوی مارُ رو سرشون میذاشتن و حالا که این کارو نکردن ماام به نشانه اعتراض تا ساعت دو ونیم سقف رو روی سرشون خرا کردیم :) بعدم که برگشتیم همه رفتن دماوند بقیه قــِراشونو بدن منم با مامانم اومدم خونه که دوسم ُ رفیق جانمُ تو لباس سفید عقدش ببینم . مهم نیس که 5دیقه ام نشد دیدنش مهم اینه که دیدمش و براش ذوق کردم

+فک فامیلا داماده انقد خورده بودن پسره وسط رقص گورپ گورپ با ارنج میزد تو صورت داماد و متوجه نمیشد دامادُ با صورت خونی اوردن بیرون ع سالن

+اونا خورده بودن تا اون موقع پشت هم میرقصیدن بچه های ما که چیزی نخورده بودن چیجوری تونستن تا اون موقع کم نیارن و پابه پاشون قر بدن :/

+بعد فمیدم یه دوسی که دوران قبل وقتی تو بلاگفا بودم باش رفیق بودم و یهویی گمش کده بودم و باز یهویی پیدام کرده بود الان از دختر اذری تبدیل شده به دوتا تیر ماهی . میفمین ینی ایشونم پــــَر :)) چی از این بیشتر ادمُ خوشال میکنه

+خانواده ای که جلوی پای عروس خوشگلش گوسفند نکشه ،همانا خودش گوسفندی بیش نیس .والسلام

+مامان و بابا گیر دادن ب داداشا که یکی یدونه ع گزینه هارو انتخاب کنین بریم براتون خواسگاری :)) اینا همونایین که تا صبت خواسگار میشد که بیاد خونه ما رقص و پایکوبی میکردن که خواهر گلشون میخواد بره . همانا خدا به سرشان اورد انچه باید میاورد:)) یجورایی همون قضیه دیدی همه عمر ُ گور ُ بهرام ُ ایناس :)))

+حالا من لباس چی بپووووشم.نه برا عروسی داداشام نمیگم ک براعروسی داییم که اخره اسفنده :/

+ته تغاریا رو دو دسی بچسبین .نزارین دور شن وختی میرن دل یه خوونواده میگیره .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۸
Gift