من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

۲۳ مطلب با موضوع «هـِـدی غرغرو» ثبت شده است

میدونین
من نمیفمم معنی اینکه میگن فلانی کم حرفه یعنی چی؟
خود من قبلا ادم کم حرفی بودم.ینی حرف واقعی کم داشتم ولی پرحرف بودم ینی ساکت نمیشدم انقد ک بم میگفتن ان شرلی .

ولی الان ادم کم حرفی شدم . ینی کم حرف میزنم ولی شاید کسی باورش نشه چقد حرف تو سرم که نه توی دلمه . اونایی ک حرفاشون تو سرشونه به نظر من ادمایی ان ک حرفاشون جدیه ولی حرفایی ک تو دل منه خیلی خیلی جدیه .حرف دل مهم تر از حرف توی سره .حرف توی سر نمیتونه قلب ادمو چل تیکه کنه ولی میتونه قلب یکی دیگه رو بشکونه .. ولی حرفی ک توی دله میتونه ادمو منفجر کنه و میتونه یکاری کنه که یه ادم شادی ک همه با خنده های طبیعیش میشناختنش و همه بخاطر خنده های ع ته دلش باش رفیق میشدن رو تبدیل کنه به ادمی که وقتی دوساش تو چشش نیگا میکنن بدون استثنا بگن :تو یه چیزیت شده ها :/ و من هم دهان گشادم رو باز کنم و لثه هامو بریزم بیرون(اخه دندونای من خیلی ریزه و بیشتر وقتی میخندم لثه های لامصبم میان بیرون) و بگم من هیچیم نیس ولی تو دلم بگم ک ع دست خدا ناراحتم .ع دس خدایی ک فقط میگه همه کارام حکمت داره و انقد شعور به منه بی شعور نداده ک حکمت کاراشو درک کنم و بخاطر لج کردن باهاش نمازمو نزارم کنار . نمیدونم چرا ولی خدا قفل کرده رو من:(

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۵:۲۸
Gift

رفتیم سر کار ;یه ماه اول توووپ بود . من و یه دختری و مامان اون دختره و عمه اش با هم کار میکردیم توی اون به اصطلاح چاپخونه ای که من بش میگم کارگاه.خیلی ام خوش میگذشت .ولی دختره دیگه . یوقتایی میره رو مخ ادم .نقطه ضعفتو گیر میاره و اذیت میکنه تیکه میندازه بالاخه ادمه دیگه اونم از نوع مطلقه اش ک همسن من باشه و خودشو تو زندگی خیلی از همسن و سالاش عقب تر ببینه . بالاخره یکم اذیتو میکرد و مامان وعمشم مث  شیررررررر پشت سرش  بودن همینطور صاب کارمون ک به ظاهر ادم خیلی بامنطقی میومد تاکید میکنم به ظاهر.اون دختره مث من نبود ک تاحالا به ماتیک دس نزده و حتی انقد ریمل نزدم ک وقتی میزنم مث ابر بهار ازچشمم اشک میاد.مث من نبود ک هرروز یه لاک نزنه و رنگ کفششو بارژ اون روزش ست نکنه .مث من نبود ک جیبش خالی باشه پزش عالی نباشه. اتفاقا اون خیلی بلد بود خیییلی . جیبش خیلی خالی بود ولی پزش متعالی بود.ماه دوم اذیتاش بیشتر شد تیکه انداختنش بیشتر شد.من تصمیم گرفتم تنها دوسمو ع گرمسار بیارم شهر خودمون ک باهم باشیم .این ک میخواسم بیارمش فقط دوسم نبود همه فک میکردن ماباهم خواهریم .یجورایی میگن عشق اول و این چیزا .این همون عشق اول بود ک قرار شده بود بیاد شهرما و همکار من بشه. میتونین تصور کنین راضی کردن یه خانواده برای رفتن از شهری  به شهر دیگه چقد میتونه سخت باشه و من این کار سختو تو دو هفته عملیش کردم.چون انگیزه توان ادمو 10 برابر میکنه.خونه شونو از یه شهر دیگه اوردن شهر ما.اون دختره ام کم نیاورد دید من رو دوسم حساسم سه پیچ شد به رفیقم و رف رو اصاب من.صاب کارمون همچنان ادم به ظاهر متشخص و منطقی هست ها.من معده دردم شروع شد دوا دکتر این ور اون ور ازمایش هممممه چی .ولی هیچیم نبود :/ صاحب کارمون استاده انرژی درمانی بود یه انرژی بم داد من ده روز راحت بودم باز بعد ده روز مریضی من شروع شد  و من مجبور شدم بیام بیرون ع سر کارم. صاف همون شب تاسوعا برا این دوسم ک ع گرمسار اومده بود اینجا از طریق یکی ع اشناهامون خواستگاری پیدا شد اقاپلیسی با یک چال در قسمت چانه ک بسیار به مزاق دوس ما خوش امد.ینی قشنگ یکی اومد عشق منو زد زیر بغلش ک برداره ببره و من میتونم فقط مث بز نیگاش کنم و ادای ادمای خوشالو در بیارم ک تو این کار اصن وارد نیسم و همه میدونن من اصلا خوشحال نیسم.این وسطط بابای ماام مریض شد ک هیشکی نفمید چشه.

پس مرور میکنیم .طی یک الی دو ماه من مریضی گرفتم ک هیچیم نبود ولی داشتم میمیردم . بابام مریضی  گرف ک کسی نفمید چشه .و یک شکست عخشی عظیم خوردم چون تنها دوسمو اوردم اینجا پیش خودم باشه ولی شوعر کرد و 180 درجه عوض شد و من شدم تنهای تنها :/


بالاخره بعد سه ماه رفت و امد و انواع و اقسام دکتر و متخصص و این حرفا بنده روده تحریک پذیر بود مریضیم و دلیلش یک شوک عصبی بود ک بهم وارد شده بود و اضطراب و استرس و بعد اون شوک بود و من توی اون سه ماه به جز اذیت اون دوست بیشعور همکارم به هیچ وجه اذیتی نشده بودم و پدر جان هم تیروییدش ب شدت پر کار شده بود ووضیت صفرا و قندش خراب شده بود .وقتی قرار باشه ادم بد شانسی بیاره از هر جااااایی براش میباره

دعا کنین . دعا کنین صَفَر ک تموم میشه زندگی ماام باز دوباره برگرده به حالت اولش .قربون امام حسین برم . همیشه از محرم و بخصوص صفر میترسم همیشه . روز خوشی ما توی محرم و صفر نداریم .

و یه نصیحت مادرانه ;با خدا کل کل نکنین . جوری سوسک میکنه ادمو ک ....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۴:۳۰
Gift
باز شروع شد
حوسِین حوسِین حوسِین    بگو بگو بگو   سِین سِین
اسم ب اون قشنگی رو چیجوری میگن
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۳:۰۷
Gift