من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

من گیفت اَستـــــــم

گیفت ینی هدیه، ینی من :)

تلگرام ... اینستا ... فیس بوک ... توییتر ... کوفت و زهرمار . همه شون یه کاری میکنن ادم حرف نزنه . متنای کوتاهه دل گیر .هیچی مث وبلاگ نمیشه . حرفاتو میزنی حرفای بقیه رو میخونی .
اینجا حرفامو میزنم حرفاتونو میخونم ^ـ^

تصمیم گرفته بودم یه تغییراتی تو زندگیم بدم مثن اینکه ساعت خواب و بیدارشدنم درست بشه یا مثن صبونه رو حتما بزنم بر بدن میگن دوش صبگاهی روحیه ادمُ بهتر میکنه زبانم افتضاحه میخواسم یکم اگه بشه حتی چن تا کلمه در روز بهش برسم فتوشاپ رو دیگه پسر خالهی ده سالمم بلده ولی من بلد نیسم هنو تصمیم داشتم شروع کنم یاد بگیرم . نماز خوندنم یکم میلنگید میخوام درستش کنم مامانم روزی اووو چن صفه قران میخونه میخواسم اگه بشه و بتونم وزی یه صفه ام من بخونم .تو عمرم فقط یه کتاب خوندم اونم یه رمانی بود که مامانم ع بچه های مدرسشون گرفته بود که تنبیهش کنه سر کلاس رمان نخونه ، میخوام همت کنم لاقل سالی ماهی یکی دوتا کتاب بخونم ع تاریخ هیچچچچی نمیدونم میخواسم یکم بخونمش اوووم دیگه اینکه بدن به شدت خشکی دارم و بسیار داغون میخواسم برم باشگا  که هیچ وخت حوصلم نمیاد تنهایی برم یه پارک زیر پنجره اتاقمه میخواسم روزی یبار تو برنامم بزارم برم پارک بشینم بچه ها رو نیگا کنم.همیشه رادیو رو دوس داشتم قبلا زیاد گوش میکردم میخوام دوباره برگردم به رادیو گوش دادن و حداقل روزی یه فیلم ببینم که هی نشینم بگم حوصلم سررف.

+از این همه کار در این دو سه روز تونستم ساعت خواب شبهام رو درست کنم که دوازده و نیم بخوابم و اینکه بچه های توی پارک رو ع همین بالا پشت پنجره نیگا کنم . همینجوری پیش برم فک کنم سال دیگه به وسط هدفام میرسم احتمالا

+رهرو ان است که اهسته و پیوسته بره . من اگه اولش بدو ام خسته میشم خب نمیتونم تا تهش برم باس کم کم شروع کنم . خوب توجیح میکنم مگه نه ^_^

+کار دیگه ای به ذهنم نمیرسه انجام بدم میخوام یکم گوشی رو بزارم کنار تلگرام رو بزارم کنار چت های الکی رو بزارم کنار خسته کننده شده وواقعا اعتیاد اوره .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۰۱
Gift

کلی زحمت بکش بگرد بین اون همه ادم جور واجور و رنگا رنگی که تو دانشگا میره و میاد ، یه تپلشُ گیر بیار باش طرح رفاقت بریز خیلی زود باش صمیمی شو هرکاری از دستت برمیاد و نمیاد براش بکن نزار کسی چپ بش نگا کنه .ازش کوچیکتر باشی ولی بازم برا اونایی که بش چپ نیگا میکنن قلدری کن ادا بزرگا رُ دربیار قاطی کن براشون چارسال دوستیتُ نگه دار بیشترش کن .بش اطمینان بده که این دوسی ودوس داشتن فقط فقط بخاطر خودشه . همه بش بگن فلانی این هـِدی تابلو خیلی دوست داره ها . خیالشُ همه جوره راحت کنی که اگه یکی تو زندگیت نیس من هسم همه جوره فقط حرف نزنی ،باشی همه جوره .بعدِ دانشگا نزاری تو تنهاییاش تنها بمونه هر موقع حالش خوب نبود پاشی به بهانه مدرک بکوبی بری گرمسار که پیشش باشی تو یه شرایطی.بعد کار جور کنی براش شب تولدش برای کادوش مامانش رو راضی کنی ع گرمساربیاد بیرون .برداریش ع تو گرمسار خراب شده بیاریش شهر خودت پیش خودت سرکار .همه چی خوب باشه همممه چی هرروز پاشی بری در خونش برداریش بیاریش سر کار .ناهارا بری خونشون تا شب حرف بزنی حرف بزنی حرف بزنی انقد حرف بزنی که دیگه حرفت نیاد

بعد یهو یدفه بعد دو هفته یکی بیاد . بین اومدنش و بردنش هیچ فاصله ای نیفته . تا اومد بردش . بشینه برا خودش و مامانش بگه صبام واس هدی غروبام برا سعید . ولی صباشُ خواب باشه که بعدظهراش سرحال باشه .دیگه ع بیا بریم تهران مانتو بگیریماش خبری نباشه ع بیا بریم جرجیس خرید کنیماش خبری نباشه نه فلافل بخوریم نه ذرت نه بستنی نه جایی بریم ،اگه جایی ام رفتیم تا ظهر بیایم که جناب سعید خان تشریف میاره خونه باشه .حرفی نداشته باشی باهاش بزنی ولی اون کلی حرف ع جاری و فلان و چنان داشته باشه کادوهایی براش بگیرن که ع کادوهایی که تو براش میگرفتی بیشتر خوشالش کنه . وقتی جایی میره بش هی اس ندی که سعید نگه این دختره هدی اینجاام مارُ ول نمیکنه بعد بیاد خونه طلبکار بت اس بده که چرا همش من باید سراغت رو بگیرم. شما داشته باش این حرفُ دوست صمیمیت سرت منت بذاره واس اینکه موقعایی که تنهاس و سعید نیس بت اس میده تا وقتی ام سعید باشه هدی ای وجود نداره اصن .همه اینارُ تحمل کنی بکشی کنار خودت ُ رابطت رو کم کنی که براش مشکلی پیش نیاد سعی کنی ع سعیدی که ازش بدت میاد ،ازت بدش میاد ، خوشت بیاد . همممه اینا باشه ، بعد یهویی شب وسط بحث بگه دو سه ماه دیگه میریم ع اینجا راس میگن دوری و دوستی :/

+دور ازجون دور ازجون روم به دیوار شما جای من .تو مخیلت می گنجه این رفتارا :/ این حرفا این صبتا :/شاید مخیله من مورد داره

+ادم به چیه دوستیا اعتماد کنه به خوب بودن و عالی بودن چن سالش یا به گند زدنه چن ماهش

+یه حرفای تو دوستی نباید باشه اگه باشه چندش اورش میکنه .یه حرفایی تو دوستی مث مو می مونه توی غذا :/ دیدین مو توی غذا حال ادمُ بهم میزنه دیگه ادم سمت اون غذا نمیره . این حرفا تو دوسی باعث میشه حال ادم ع رفاقت بهم بخوره دیگم سمتش نره

+البته ما ع این مو ها زیاد ع تو غذامون کشیدیم بیرون ع این حرفا زیاد تو دوسیامون پیش اومده که اخرش ختم به خیر شده ولی ادم یه چیزایی براش روشن میشه . میفمه که تنها دوست ادم مامان باباشن یه وقتایی میخوام برم کف پای بابام و بوس کنم بگم بابا من اون شبا سر دوسام باهات دعوا میکردم سرت داد میزدم دقیقا همون شبا غلط کردم یه چیزی ام خوردم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۲۲
Gift

امروز داشتم ع تو پارک رد میشدم به این فکر کردم که این پارک چن ساله سر خیابون ما هس یادم اومد که من خودم کلاس سوم چهارم که بودم از دم خونمون این پارکه پیدا بود مامانم غروبا میومد دم در صدا میکرد ما تو پارک سر خیابون میفمیدیم. انقد اونجا خالی و بدون سکنه بود ولی الان ماشالله بیا ببین چی شده همش اپارتمان همش شهرک . بااینکه خونه نبود اونجا ها وقتی ما بچه بودیم ولی تو پارک جای سوزن انداختن نبود بچه ووژ میزد ع در و دیوار و درخت و ع همه جا بچه میومد بیرون .ما تاب و سرسره داشتیم ویه الاکلنگ که اون عملا عذاب بود الاکلنگه واقعا عذاب الهی بود نمیگم ازش اصن.ولی تاب و سرسره ما کجا پارک الانه این بچه های قدر نشناس کجا .هیشکی تو پارک نبود هیشکی .همشون رفته بودن تو زمین فوتبال اون طرف پارک دور هم نشسته بودن کله ها نزدیک هم داشتن با گوشی هاشون بازی میکردن . صداشون نمیومد که ببینم تو چه برنامه ای هستن وگرنه عرض میکردم خدمتتون .تاب و سرسره خالی افتاده بود اون وسط .اون موقع ها من باید التماس صد نفر رو میکردم که نوبتشُ بده بمن من یه تاب بخورم زود برم خونه تا مامانم دعوام نکرده ولی مگه کسی ع اون عقده ای های تاب ندیده نوبتشُ بمن میداد :/داشتم به سرسره های خوشگل سرپوشیده ی رنگارنگ این بچه ها نیگا میکردم که خوشبحالشون دیگه تو مخشون افتاب نمیخوره .روی سرسره داغ نمیشینن ماتحتشون نمیسوزه . خم شدم توی سرسره رو نیگا کنم یهو دوتا چش با یه دهن دیدم دهنه باز شد گف خاله میخوای بیای تو سرسره ما :/ چنان جیغی کشیدم که بچه اون تو سه بار سکته کرد ع ترسش بیرون نمیومد هی میگف ببخشید ببخشید و برعکس ع سمت سُره سرسره رف بالا و ع پله ها اومد پایین و دویید رف .واقعا توقع نداشتم توی اون سرسره یه بچه انقد ساکت و اروم نشسته باشه :/

+حق رو بمنم بدین . چرا باید اون موقع ظهر یه بچه بی سر صدا توی سرسره نشسته باشه خب ._.

+بعد من ترسیده بودم ع بچه هه اون براچی اونجوری داشت با جدیت فرار میکرد ._. واعا حرکتش بهم برخورد


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۳۹
Gift

هی میگن صب زود پاشو تاظهر نخواب فلان چنان

بابا صب زود بیدار شدن انگیزه میخواد . اخه ادم بخاطر کره وعسل بازاری صب ساعت 8 بلند میشه؟ ادم برا پنیر کاله می ارزه ساعت 11 زودتر چششُ واکنه؟ عزیزم شما پنیر تبریزی بگیر خب، اگه من شب خوابیدم ؟ اگه من صب زودتر از خودت بیدار نشدم . شما پنیر تبریزی بگیر من از الان تا روزی که پنیرا تو خونس صب ساعت 5 واس نماز حتی ببیدار میشم . والله >_____<

+اصنم پنیر خالی ادم رو خنگ نمیکنه . نمونش خود من^__^

+من که خنگ نیسم یوخت :/

+دیگه باس تو موضوعات یه موضوع اضافه کنم با عنوان  - روزهای 23 سالگیم -  ^____^ چاکریم تولد شمام مبارک باشه مچکر

+وسط عیدی یهو رفتیم مسافرت ینی دوساله مسافرت یهویی منُ سوپرایز میکنه و هیچی ع این بهتر نیس با یه کوله بشینی توماشین فک و فامیل و بعنوان سرجاهاز باشون بری سفر اونم با کلی منتت رو کشیدن و اینا :) ادم مهمی ام دیگه :)دلقک نه بامزّه دلقک نیسم که بامزم خوش سفرم دلقک نه دلقک حرف بدیه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۶
Gift

بعضی اهنگا یه جوری به دلت میشینن ، که یه کاری میکنن حال و هوات فرق کنه

یه ترانه هم میتونه تو رو پرواز بده ، هم یه جورایی تورو توی خودش غرق کنه

یه صداهایی رو انگار نمیشه گوش نکرد ، یه ترانه هایی رو میشه فراموش نکرد

گاهی یه ترانه اونقدر به دلت میشینه  ، که مث یه دسته نرگس نمیشه بوش نکرد

بعضی ساعتا دلت ارامش محض میخواد ، با یه موسیقی که از خاطره هات لبریزه

فرقی ام نداره بعد ظهره یا نیمه شبه ، اخره اسفنده یا اوایل پاییزه

یه صداهایی رو انگار نمیشه گوش نکرد

+یه صداهایی -رستاک

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۳۰
Gift
عید دیگه بهم حس خوبی نمیده . همش نشستی نشستی نشستی که یکی بیاد خونه ادم هیشکی نمیاد تا پا میشی حاضر شی بری خونه کسی فوج فوج مهمون میاد . همش منتظری موقعیت مسافرت جور بشه ، تا جور میشه هوا بهم میریزه مهمون ع شهرستان میاد کار پیش میاد خلاصه مسافرت ملقا میشه .همش ضد حال همش ضد حال :/
بهار ُ دوس دارم ها ، عاشقشم یه جورایی مث خودمه گاهی ابری گاهی افتابی گاهی گرم گاهی سرد یوخت بارونی یوخت باد ادمُ میبره هر دیقه یجوره نمیشه پیش بینی کرد فردا چیجوریه . میگن هرکی شبیه همون فصلیه که توش بدنیا اومده . ما بهاری ها ام مث فصلمونیم :)

+خالم و شوهر خالم که دنبال عروس بازیشونن. داییم وزن داییم که یه هفته پیش عروسیشون بود هنو دارن عروس بازی میکنن . رفیقم که عقده و دارن عروس بازی میکنن . ینی راس میگن سالی که نکوست از بهارش پیــــــــــــــــــداس . چارروز دیگه خاله هه میره زنجان داییه میره سر زندگیش رفیقه ام که همچنان تو فاز همسرشه وباز من میشم تنهـــــــــــــــــــای تنها آآآآ .امسالُ خدا به خیر کنه :/

+تو این جور موقعیتا فقط یچی حال میده ، لم بدی یه گوشه یه کاسه اجیل با یه مشت اهنگ باحال و یه دست pes2016 نوش جان کنی . مثن الان من یه دس یک هیچ باختم  و شاعر میفرماید که :

ارغوان ، این چه رازیست که هر بـــــــــــــــار بهــــــــــــــــــــار ، با عزای دل مـــــــــــا می آید ، ارغوان ارغوان

تو بر افــــــــــــراشته باش ، تو بخوان نغمه نــــــــــا خوانده ی مـــــــــن ، تو بخوان توبخوان 


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۵۱
Gift
من نمفمم ساعت هشت صب اخه کی اومد سال ُ تحویل گرفت سال جدیدُ تحویل داد و رف . اخه با معرفت با مرام اقاااا سرور هشت صب اخه :/ همچین سال خوبی نبود که نخوام تحویلش بدم شما ساعت 9 میومدی ، من خودم دو دسی تحویلت میدادم .
+اولین باری بود فک کنم که لحظه تحویل سال خواب بودم :/
+نیس امسال سالِ میمونه ، قشنگ دارم میبینم هنو نیومده داره بهم ادا در میاره :/مسخره ی میمون کله سحر پاشده اومده ک چی مثن
+94 .... 94 لعنتی ...94ِ دزد ..94 بی معرفت ...
+صد سال دیگم یکی بگه 94 یاد معده درد میفتم . یاد دردای بی دلیل و بی درمون .دلم نمیخواد هیچ وخ 94 برام تکرار شه حتی عروسیه خاله و داییم و عقده رفیق جینگمم 94 رو بهتر که نکرد هیچ بدترش هم کرد .
+95 به نفعشه سال خوبی باشه چون من صد در صده اصابمُ توی 94 از دس دادم و کاملا وحشیانه متنظرم دس ع پا خطا کنه :/بلایی به سرش میارم اسم هدیه یادش نره
+برنامم برا 95 مشخص نیس ینی هنو برنامه ای ندارم . ارزویی ندارم که بنویسم و اخرسال براورده شده هاشُ خط بزنم .
+اما برنامم برا دوسای کمی که مونده برام ، میخوام خوشحالشون کنم . انقد بهشون مهربونی کنم انقد خوشحالشون کنم . انقد غافلگیرشون کنم انقد بشون حال بدم که هیچ وخ با شنیدم اسم هدیه یه ادم ناراحته نامهربونه بی معرفته سال 94 یادشون نیاد .
+ع اونجایی که دوسای مجازی ع واقعیم بهتر بودن تصمیم گرفتم زیادشون کنم
این ای دی اینستا giift_72    *گیفت دو تا آی داره ها
اینم ای دی تلگرامم   giftastam
+:)) سال خوبی رو شروع کنین سال خوبی داشته باشین اخرش ام سال خوبی رو تحویل بدین . انقد خوب که دلتون نیاد تحویلش بدین :)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۴۱
Gift

شاعر میگه عیده باز کبوترا خواب میبینن ماهی شدن ، شیرن و نعره میکشن ،عکس رو ده شاهی شدن ،عیده و توی سینما فیلمای رنگی میزارن قصه مرد شیشه ای بانو سنگی میزارن

بعد درجایی میفرماد که :عیده و کفش من هنوز لنگه به لنگه تا به تاس:( این مصرع مصداق بارز بندس :( چار ماهه میخوام کفش بگیرم تا همین لحظه ک ساعت سه و نیمه نصفه شبه نتونیتم فردام ساعت هشت باید صحن باشیم ،ینی کفش بی کفش

*امسال بابام خود جوش ساعت یک نصفه شب پاشد مارو برد بیرون که بگردیم چیزی میخوایم بگیریم😐 چه میکنه این عید با ادما:))

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۰۳:۲۷
Gift
بعد یه تب عکس و خاطره و اینا تو خانواده ما را افتاده که بیا و ببین حالا یا دائم میگردن عکس و فیلم قدیمی گیر میارن البوم بچگیا گیر میارن یا سعی میکنن خاطره بسازن همش دوربین به دس هی فرت فرت عکس. البته 3/4 خاطراتشون وسط قلیون کشیدن داره ساخته میشه . بعد توی عروسی که بودیم گوشیای خانواده حالا بجز من و مامانم همه سامسونگه و دوربیناشون توپ . هی تند تند سلفی های بزرگ . مثن یه سلفی داریم کل خاندان توشن یه سلفی داریم تو اینه داییم گرفته همه نوه ها و بچه ها و داییا و خاله ها واینا همه هستن. خلاصه هی چپ میگف سلفی ما با لبخند برمیگشتیم همزمان سمت راست یکی میگفت سلفی همه سریع برمیگشتن. دیگه عقد تموم شده بود همه داشتن یاالله یالله میکردن که مردا برن دیگه پخش شده بودن منم گوشیمُ دراوردم گفتم سلفی، همه مث فشنگ دوییدن پشت من که تو سلفی باشن غافل از اینکه گوشیه من دوربین جلو نداره :)) چن ثانیه ای همه زل زده بودن به بالای گوشیم یکی برا اون یکی شاخ میزاش یکی لپ بغلیشُ میکشید یکی صدا میکرد عروس دامادم بگین بیان تو سلفی باشن و اینا بعد اخرش نمیدونم چیشد کدوم ع خدا بی خبری منُ لو داد :/ نه هیچی چیز خاصی نشدفقط چن تا فش جدید یاد گرفتم خواستین بگین بتون یاد بدم :/
+گوشیم خیلی ام خوبه . لومیا520 .هرچی بگم کم گفتم اصن همیشه گفتم منُ لومیام ، شما همه .اینُ همه میدونن.دوربین سلفی میخوام چیکار واه واه
+سلفی خوبه ها ولی اخه الان اینجوری ما عکسارو پشت هم ردیف کنیم میتونیم یه فیلم 4-5 ساعته درست کنیم . انقد اخه:/
+چارتا عکس سلفی داریم اولش خالم و دختر خالم واسادن منم اون عقب روصندلی چشمم افتاده به اونا فمیدم دارن سلفی میگیرن. عکس دومی یذره بلند شدم که بدو ام . توی هنو دارم میدوئم با قیافه خیلی باحال:)) نزدیک بودم به خالم اینا و چارمی نیشم بازه و دارم باشون سلفی میگیرم . ادم باید برای خاطره کردن یه لحظه هایی تلاش کنه:)) اولش خوشال بودم ولی الان نگرانم کسی منُ تو اون احوال دیده باشه :((
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۴۵
Gift

یه موقعایی ام هس که هیچ چیزی ینی هیچی تاکید میکنم هییییچ چیزی ادمُ خوشال نمیکنه . هیچ چیزی ام ادمُ ناراحت نمیکنه . برای کسی ذوق نمیکنی .به کسی حسودی نمیکنی .نمیگی وای چه خوب فلانی اینجوری شد نمیگی خوش بحال فلانی که فلان اتفاق براش افتاده . بعد قبل اینکه خود ادم اینُ بفمه یکی دیگه میفمه این حالُ. مثن واس خود من اگه بخوام مثال بزنم ع جلو بستنی فروشی رد میشیم خودشُ خفه میکنه بریم بستنی بخوریم ولی من مث چیز سرمُ میندازم پایین و رد میشم یا مثن میکشه خودشُ ذرت بخوریم ، ذرت مکزیکی که من جونم براش در میرف باز مث چیز کلمُ میندازم پایین میرم . چن بار پیشنهاد فلافل دونونه های سیدُ با هش تا سس سفید رو خیلی ریلکس رد میکنم. جای شیرینی عقدش بم پیشنهاد یه فلافل میده و من خیلی خیلی خیلی عادی برخورد میکنم . وقتی برام میگیره فلافل ُ داریم میریم خونشون تو راه بم گف اگه میدونسم انقد عادی برخورد میکنی هیچ وخت پیشنهادشُ بت نمیدادم. من گنا دارم ها . گنا دارم که کلی اتفاق برام افتاد که انقد این چیزا برام عادی شده ولی اونم گنا داره .هرکاری میکنه خوشال شم بگه حواسش بهم هس بگه هنو منُ ننداخته کنار ولی من را نمیدم .من جاش بودم چیکار میکردم .

گاهی اوقات خیلی خود خواه میشیم . خیلی خودخواه میشم خودمُ میگم اصن گاهی وقتا خیلی نامرد میشم انقد که چون خودم ناراحتم ناخواسته یکاری میکنم همه از ناراحتیم ناراحت بشن . منی که حتی اگه داشتم منفجر ام میشدم نمیزاشتم کسی بفمه هیشکی نمیفمید ولی الان قبل خودم همه میفمن هممممه .

+نتیجه های اخلاقی :پیشنهادای بستنی ذرت فلافل پیتزا نوشابه دوغ کوف زهر مار هیچ پیشنهادی رُ ع طرف دوستتون که میخواد خوشالتون کنه رد نکنین مستقیما کارخرابی میکنین تو ذوقش .ذوقی که توش کارخرابی بشه اصطلاحا کور میشه . دوم اینکه همیشه یه جور باشین مثن ببینین تاالان چیجوری بودین همون جوری بمونین . عوض که بشین برای بقیه غیر قابل درک میشین فک میکنن دارین ادا درمیارین نمیفمن که یه چیزایی عوضتون کرده نه که نفهمن ها درک نمیکنن .سوم اینکه فلافلتان را با سس سفید و دوغ میل کنید . سس قرمز معمولا تند است و برای معده مضر است ،البته که سس سفید ام چاق کننده است ولی مشکل شماس بنده 47 کیلو استم و نیازی به رعایت این نکات ندارم .درضمن فلافل برای معده مشکلی ایجاد نمیکنه من باهاش صبت کردم خیالتون راحت . دیگر اینکه عید است کمی به فکر همنوعان خود باشید به مادر خود در خانه تکانی کمک کنید به اجیل های عیدتون دس نزنید توی عید میرید مهمونی یادتون باشه شیرینی رو بعنوان شام یا ناهار نزاشتن اونجا گذاشتن که دهنتون رو شیرین کنین خودتونُ خفه نکنین در مورد قلیون وسیگار توصیه ای نمیکنم نکشید که چی بشه ؟چیپس و پفک نخورید که چی بشه ؟ماه در میاد که چی بشه ؟میخواد عزیز کی بشه؟ بقیه نتیجه ها باشه برا بعد فقط دوستای مهربونتونُ دو دستی بچسبین اونا حتی اگه ازدواج هم بکنن هنوز شما رو دوست دارن اگه شوهرشون-زنشون بزارن ، اگه دیدید نمیزارن دوستتون باتون مهربون باشه ام مشکلی نداره فقط یک قاشق غذا خوری مرگ موش . شب بخیر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۲۵
Gift

یه داداش ام داریم از این بشر هیچچچچی بجز مریضی بم نمیرسه ینی ع بچگی کافی بود این بچه مریض شه تا منم مریض نمیکرد اصن خیالش راحت نمیشد ماسک و دارو خوردن قبل مریض شدن و قرنطینه ام حالیش نیس . همچین من ُ مریض کرد سه روز کامل از زیر پتو بیرون نیومدم تب ولرز واقعا کشنده . نصف گوشت تنم اب شد از این تب کردنام :( البته منم بیکار نموندم مامان و اون یکی داداشه رو مریض کردم :) بالاخره اونام دل دارن من ادم تنها خور نیسم .پروژه بعدیمم اگه خدا یاری کنه پدر هستن :)

+بعد قشنگ این وسط که ماداریم جون میدیم از مریضی زن داییه جاهاز اورده .شما کجا دیدی برای یه جاهاز اوردنه ساده 25 نفر تشریف بیارن به قصد شام خونه مادر شوعر بیچاره . 25 نفر اخه :/ این انصافه اخه :/

+خاله بنده ام که خواهر شوهر تشریف دارن هی لکُ لوچه کج میفرمودن میگفتن جاهاز عاطفه بهتر شداااااااا نــــــــه ؟:/ انسان انقدر .... نه اخه انقدر..... لااله الا الله حیف بچه که بودیم این خالم کمک مامانم بزرگمون میکرد وگرنه میگفتم انقدر چی.

+بعد ما خانوادگی یه عادتی داریم که تب میکنیم هذیون میگیم . داداشم تو خواب داد میزنه مامانم حرف میزنه ولی نامفهوم . خالم کلاس اموزش فُش میزاره . منم که کوچولوتونم در حالت خواب و بیدار یه سری چیزارُ هی تکرار میکنم . فی المثل دیشب برا دوستان داشتم تعریف میکردم که ساعت سه و چار نصفه شب به خودم اومدم دیدم قریب به یک ساعته دارم هی میگم : یه حاجی بود یه گربه داشت . گربه شُ خیلی دوس میداش . گوشتی خرید طاقچه گذاشت. گربه اومد گوشتارُ خورد . حاجی زد ُ گربه رو کشت . روسنگه قبره اون نوشت : یه حاجی بود یه گربه داشت . گربه شُ خیلی دوس میداش . گوشتی خرید طاقچه گذاشت. گربه اومد گوشتارُ خورد . حاجی زد ُ گربه رو کشت . روسنگه قبره اون نوشت : یه حاجی بود یه گربه داشت . گربه شُ خیلی دوس میداش . گوشتی خرید طاقچه گذاشت. گربه اومد گوشتارُ خورد . حاجی زد ُ گربه رو کشت . روسنگه قبره اون نوشت ...

+شب قبلشم گویی تو خواب هی میگفتم :اهویی رفته بود چَرا تا بچَرَد ان بچه را نه خود چرید نه بچه را پس چِرا رفته بود چَرا :/ و این رو هی تکرار میکردم

+نه عزیزم ما ع اوناش نیسیم که نگران سوتی های تو خوابمون باشیم . پرونده ما پاکه پاکه اینا رُ ام که میبینین میخوندم شعرایی بوده که بچه بودیم مامانم مارو میخواسته بخوابونه تکونمون میداده و اینارو میخونده . بعله :))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۵۹
Gift

اگر بگم پــــنجاه بار تو پـــنجاه جای مختلف از پــنجاه نفر مختلف شنیدم که شبیه یکی هسم و حتی چن نفرشون اشتباهی اومدن با من سلام علیک کردن وسط سراغ گیری معلوم شده من اونی که اونا میگن نیسم ، دروغ نگفتم .ینی مامانمم مث شما باورش نمیشد وقتی براش تعریف میکردم تو ایسگاه دونفر منُ اشتبا گرفته بودن و داشتن برام بستنی ام میگرفتن فک کرده بودن دوست قدیمی شونو دیدن یا استادم که از تبریز اومده بود بمن میگف تو توی تبریز دانشجوی من بودی و اسمم میگف ولی من اون نبودم و کلی تلاش کردم تا ثابت کنم اون نیسم .مثن وقتی بش میگفتم همه ی معلما من ُ با دختر خانوم خابوری اشتبا میگیرن بازم باور نمیکرد میگف حتما یکم شبهین اینا بزرگش میکنن. یا مثن وقتی جریان دوسمُ که میگف من با پسر خالش مووووو نمیزنم و کپی اون هسم رو ام باور نکرد .هی هردفه که تعریف میکردم یجوری نیگام میکرد که ینی من دارم اغراق میکنم :/ تا اینکه رفتیم تو یه مغازه دختره بلند شد سلام احوال پرسی کردن و بعد چن دیقه گف شما همونی که صب اومدی سفارش دادی دیگه ،گفتم نه . گف چرا دیگه گفتی برم با مامانم بیام . گفتم کی مــــَن ؟مانم گف نه خانوم دخترم صب پیش من بود ما نیومدیم اینجا و دختره شروع کرد که صب یکی اومد با شما  _ینی من _ مووو نمیزد عین خودت بود ُ کاغذ دیواری میخواسته اونم ولی اون خواهر داشته و من هیچ وخ نداشتم .
+جالب نیس؟ من کلی ادم شبیه خودم دور و ورم دارم که خیلی باهام فاصله ندارن حتی یکیشون صب همونجایی بوده که من بعد ظهر بودم  و همون چیزی رو میخواسه که من میخواسم :/ واقعا جالب نی؟؟؟

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۴۳
Gift

دارم فکر میکنم به اینکه اخرین بار کِی بود که بدون بدبختی ،بدون بد شانسی ، بدون بهونه اوردنای بقیه بدون غر زدن و عقب انداختن ، بدون بلاهای عجیب و غریب بدون استرس بدون تاخیرر کاری رو انجام دادم .

+هررررررچی فک کردم به هیچ نتیجه ای نرسیدم من حتی برای گلاب به روتون کوچیک ترین کارمم باید کلی تاخیر و بدشانسی رو توی تایمی که براش گذاشتم در نظر بگیرم حتی چیزی حدود بیس سی درصدم برای کنسل شدن موضوع درنظر بگیرم .

+با کللللللی بدبختی بعد چندین روز اتفاقای دور از ذهن رفتیم دیروز یه کاغذ دیواری قیمت مناسب گیر اوردیم قرار شد با هزینه خودم و اونجوری که حساب کردیم سیصد تا سیصد و پنجاه بدم اتاق قناصه زشته فسقلیه نحسم رو کاغذ دیواری کنم حالا صب اومده متر کردیم دیدیم با کمترین قیمت و کاغذ ایرانی انتخاب کردن میشه چارصد و پنجاه پونصد :( در جا کنسل شد :((

+بیاین اتاقامون با هم عوض من اتاقمُ دوس دارما ولی زشته :((

+باید یه بامبو بگیرم یا مثن عود بگیرم برا اتاقم یا شمع یا نعل اسب یا هرچی ، یه چیزی که یذره از اتفاقای یهوییه زندگی نکبت بارمُ کم کنه

+دیروز مانم زنگ زده میگه حوزه ما خلوت شده بیاین  رای بدین . این دو سه باری که رای دادم همش تو حوزه انتخاباتی بودم که مامانم بوده :))میگم مامان تقلب مقلب چخبر ؟بغل دستیاش با چشاشون من ُ میخورن :/ بی جنبه های عقده ای واه واه تقلب چاشنیه هرانتخاباته که انتخابات ماام اصن هیچ وخ چاشنی نداره :(

+دفه بعدی بیاین با مامان سادات من برید رای بدین :( پدرمونو دراورد اونجا گیرررررررر داده بود کد فلانی رو بنویسین میگم مادر من اون ک شما میگی اسم مستعارشه اسم خودش اینه کدش ام اینه میگه نه اون یکی دیگس . را افتاد ع همممممه اونایی که تو حوزه بودن پرسید اخرم اومد گف شما نمیفمین :((تقصیر منه اینا هرکدوم شیش تا اسم دارن خب:((

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۵۲
Gift

خالم فشارش رفته بالا قلبش درد گرفته بود بردنش بیمارستان دوشب موند بعدم همه چی ازش گرفتن گفتن سالمه ،حالا دختر خاله بیشورم زنگ زده میگه به کسی نگین مامانم هیچیش نبودا ابرومون میره اون به کنار ، همه تو گروه تصمیم گرفتن که به مامان بزرگم نگن خاله رفته بیمارستان که یوقت نترسه ،امشب خالم تو گروه پی ام داده مهدی مامان زنگ زده میگه مهدی همه چیُ بم گفته الان چطوری . خیلی دهن لقی . داییم میگه عه به مامان گفتم نگه من بهش گفتم چقد دهن لقه . خالم میگه اره راسی مامان گف بهت نگم که گفته که تو بهش گفتی :|

+بعد خاله کوچیکم فردا از زنجان میاد میخواسیم براش گوسفند بکشیم دفه اول بعد عروسیشون میان بعد قرار شد کسی به خاله وشوهرش نگه ، همش نگرانیم مهدی به خالم گفته باشه میخوایم براش گوسفند بکشیم :(( بابام میگه اگه مهدی نگفته من برم بگم :/ نمیدونیم با این ادم چیکار کنیم سر سرطانی که شوهر خالم داشت ام هر شب بهش سفارش میکردیم مهدی چیزی به مامان سادات نگیا مهدی اصن فک کن نمیدونی انقد کل خانواده روش کار کردیم تا تونستیم جلو دهنشُ بگیریم خیلی سخت بود :(

+یه مشت دهن لَق تشکیل خانواده دادن لامصبا تند تند خبر رسانی میکن
+من شرط بستم مهدی ب خالم گفته جریانُ ببینینم شرطُ میبرم یا نه :/
+مهدی خودش ع کامیون افتاده بود ما هی جلو دهنمونُ گرفتیم که مامان ساداتم نفمه اخر خودش سر سفره نشست شروع کرد تعریف کردن :/
+دس خودش نیس تا بهش میگیم چخبر اختیار از کف میده هرچی خبر داره میده هرچی خبر نداره براش خبر میسازه ،این یدونه تو خانوادمون خالی بند در اومده :(
+از نظر داییم مردان بزرگ یا خبری دارند یا خبری میسازند :/ حالا راسُ دروغش مهم نیس مهم داشتن خبر است قطعا
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۲۱
Gift

چن روز پیش رفته بودیم یه ارایشگاه ، امروز این خبر رو ع ارایشگاهی که رفته بودیم شنیدیم

+تگزاس شده برا خودش اینجا ،این خانوم صابخونه ما بود قبلا خیلی خانواده خوب و ارومی هستن به هیچ کسی کاری ندارن بنده خدا فقط شانس نداره

+دختر عمه منم دیروز داشت میرف مدرسه دخترش ،تو اون کوچه هیشکی نبود دو تا اقا با گونی مث خارجیا داشتن میومدن سمت خیابون . نرسیده به دختر عمم یکیشون میگفته کاری نداره چاقو رو میزاری زیر گلوش میگی طلاهاشُ بده هی اون یکی میترسیده میگفته من نمیتونم هی یارو با حرص میگفته اصن تو فقط نیگا کن من چاقو میزارم تو کمک کن . دختر عمم داشته پس میفتاده که یهو یه زنه ع مدرسه میاد بیرون اون دوتا ام میزنن به چاک . بد زمونه ای شده طلا وبدل فرق نداره نندازین طلا و این چیزارو .

+یارو سی ملیون طلا دزدیه سه ملیون فروخته . انقد الاغ اخه ادم :/

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۱۴
Gift

بعد یبارم ما برا اولین بار رفته بودیم با کلی ع دوستان دانشگاهی خرید مثن . خرید عید بود من و فائز خودمون رفته بودیم ،مریم و زهرا و مژگان ام ع دانشگا یه راس اومده بودن خرید . حالا دعواهایی که سر 15 خرداد بریم یا 7 تیر کردیم بماند ابروهایی که به باد رف بماند عجله داشتن ما و خونسرد بودن اونا بماند ولی گشنگی رو نمیشد بزاریم بماند .مژگان مارو پیچ داد پیچ داد پیچ داد برد تو یه کوچه یه رستوران بود رفتیم اونجا غذا بخوریم. بعد ما یه مشت دانشجو بودیم که با بودجه دانشجویی خرید عیدمونو کرده بودیم والان قرار بود ناهارم بخوریم. چ توقعی داشتین ع ما توقع داشتین چی سفارش بدیم .پول نداشتیم خب :(اول منو رو دادن دس من چون همه غذا ها گوشتی بود و بنده ام تحت هیچ عنوانی گوشت تو دهنم نمیکنم و شمام نخورین گوشت چون میدونین نقرص میگیرین ُ خوب نیس ُع این حرفا خلاصه بنده کشک بادمجون رو تیک زدم .بعد منو رو رد کردم سمت بچه ها و تا اخر همه سفارش دادن و یارو رف . هیچ کسی ام نپرسید تو چی سفارش دادی و این صبتا .بعد یارو اومد گف خانوما کشک بادمجون ب عنوان پیش غذاس غذا حساب نمیشه :/ نگو که همه کشک بادمجون سفارش دادن بودن تنها غذای 15 تومنیش همین بود :))ع ما اصرار که اقا گشنمونه بده کشک بادمجونمونُ بخوریم بریم عیارو انکار که نه نمیشه. خلاصه یه مریم داریم خدای اعتماد به نفسه بلند شد گف باشه اقا نیارید ما میریم یه فست فود همین بغله میریم اونجا اینجا که نه پیتزا داره نه چیزی چی بخوریم .بعد مریم هممون بلند شدیم یارو رف تو اشپزخونه ماام در حال رفتن دیدیم خود مرده اومد گف عیب نداره براتون میاریم الان :)) و پنج تا کشک بادمجون برای ما گشنه ترین ها اوردن خوردیم پاشدیم رفتیم .

+نتیجه گیری اینکه همیشه طلبکار باشین . خودتونو نبازین مث مریم پاشین بزنین زیر همه چی ،صدرصد جواب میده

+البته گارسون اومد برامون دوغ بیاره لیواناش ع تو دسش ریخت شکست :))

+شوهر جانِ مژگان وسط غذا زنگ زد که من دم در رستورانم بیا پایین و ما تازه فهمیدیم که این خبیث
چرا مارو این همه راه کشوند اورد اون رستوران در پیت زاقارت ، چون شوهر جانش نزدیک اونجا بود

+البته یه 15 تومن پول خدمات گرفتن و از اونجایی که هیچ خدمتی به ما نکردن بنظرم پول اون دوتا لیوان رو با ما دوبله سوبله حساب کردن :/بما چه یارو خودش دس پا چُلُفتی بود ما فقط تا تونستیم با تمام قدرت خندیدیم همین :/

+یذره ع نتیجه گیری یادم رف وقتی هنوز پول غذاتونو حساب نکردین ین دستتون زیر ساتوره نباس هیچ حرکتی کنین وگرنه مث ما تنبیه میشین وباید خسارت لیوانیُ بدین که خودشون شکوندن

+راس اون بالا یه جا هس نوشته بامن صبت کنین اونجا با هم در ارتباط باشیم ادرس بزارین و این حرفا چون چیز خاصی تو حرفام نیس که درموردش کسی نظری بده اونجا فقط با هم صبت کنیم :)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۰۵
Gift

اون قدیما جناب دایان میفرمودن : توووو داری سخت میگیری ،تو راه سختُ میری داری زخمی میشی بعدم سخت میمیریرم سخت میگیرم

ایشون الحق که دُر فشانده بودند (در افشانی کرده بودن)و ما سرسری رد میشدیم ازش .اصن باس سُخَنِشونو بنویسیم با ابِ طلا ولی نزنیم سر درِ خلاء بزنیم یه جای مهم

زندگی خوده اینجانبم ک خیلی فرق داره با چیزی ک فکرشو میکردم 

+اصن 20سالگی تا 23 سالگی خر است خر خر خخخخر

+من که خوبم گله دارم ع چی ،یا در حال جنگم یا تو چار دیواری حبسم ، دارم میبازم به مقداری سختی ولی انقدرَم که میگم این زندگی سخت نی :| من دارم سخت میگیرم ، من راه سختُ میرم ،دارم زخمی میشم بعدم سخت میمیرم :(

+زندگی  مث کاغذی خط خطیه:/

+کاغذ خط خطی -دایان- سال 92

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۵۹
Gift
عرضم به حضور اَنوَرِتون عزیزی که شمایی رفیق بازی بدرد نمیخوره بزارینشون کنار تا نزاشتنتون کنار حالا هعی ع ما اصرار ع شما انکار که نه رفیق من فلانه و چنانه .
+شاید درستش اینه که بذاریدشون کنار تا نذاشتنتون کنار ، نمیدونم دقیق فقط میدونم قطعا بظاریدشون کنار یا بضاریدشون کنار نیس بین همون "ز" و "ذ" شک دارم
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۳۹
Gift

یه همبستگی عجیبی خانواده ما توی تیکه انداختن و ترور شخصیت یدفه ای ِ یه نفر دارن ینی مثن تو یک لحظه همه علیه یه نفر خودجوش توطئه میکنن . مثن داییم میره گلاب به روتون دسشویی و قبل رفتن با حالت تهدید به زن داییم میگه پاشو حاضر شو ، من برم دسشویی رفتم پایین ها _البته که منظورش اینه که من برم دسشویی بیام میرم طبقه پایین و منظورش بیرون رفتنه و اصلا منظورش پایین رفتن از چاه دسشویی نیس_ بعد همه میگن نه نرو پایین اون جا جای خوبی نیس . یا مثن میگن ع کی تاحالا چیز شدی یا مثن میگن سلام مارو به بقیه چیزا برسون یا میگن چراغ قوه ببر اون جا تاریکه یا مثن نه دایی  تو انقدام که فک میکنی چیز نیسی ُ این صبتا

+دیگه وقت کم بوده رو تربیت تک تک افراد خانواده تاکید نشده فقط رو تربیت بنده کار کردن و خلاص.

+خاله کوچیکم و زنداییم رفته بودن با هم پمپ گاز که ماشینُ پُر کنن . ب داداشم میگم خاله و زن دایی کوشن . میگه رفتن گاز بزنن . و اونجا بود که من و شوهر خالم و داییم و داداشام و پسر خالم و دختر خالم شرط بندی کردیم که کی کیو گاز میزنه :)با اکثریت ارا وشناختی که ما نسبت به خالم داشتیم همه بجز یه نفر خالم رو پیروز میدون میدونستن.اخه این دوتا سابقشون خرابه تو یه جمع صد نفری ام که احتمال تنش 1 به 100 هسش این دوتا کنار هم بیفتن همدیگه رو میخورن چ برسه خودشون دوتا برن پمپ گاز. این دوتا خطررررناک ، پمپ گازم خطططططر ناک . خدابمون رحم کرد سالم برگشتن

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۱
Gift

جاهازه رو که برده بودیم خونه خالم زنجان ، اونجارو ترکوندیم . کلا دو گروه بودیم ی گروه کار میکردن و وسایل رو میچیدن یه گروه به لهو و لعب میپرداختن و شادسازی فضا . کلا خوشی گذشت که تا بحال چنان خوشی نگذشته بود:)) چارشنبه عروسی خاله هه بود اون جا بود که فمیدیم قـِر تو کمر داداشای بنده خشک شده بود و رقص بلد بودن و مقاومت میکردن . ینی یوضی بود اخرشبش انقد رقصیدن نای ع پله بالا رفتن نداشتن . شبُ کرج موندیم که فرداش بریم خونه خاله هه . با بزرگه خاندان دامادمونم یه بحث مختصری کردیم که باعث شد یه جریاناتی پیش بیاد که اون شب رو خاص تر کنه

فرداش را افتادیم همه باهم چار پنج تا ماشین رفتیم زنجان . تو راه کارایی کردیم که تمام ماشینای بین راه مارو شناخته بودن .بالاخره ته تغاری رو داشتیم میبردیم خونش دیگه باید یه حرکتایی صورت میگرف. خاله کوچیکه رو بردیم انداختیم تو خونش شب پدر شوهرش اومد خونش ماام تا تونستیم کف خونه خالم که میشد سقف خونه پدر شوهرش رو به لرزه در اوردیم و اهنگ و دس و جیغ و سوت و هووووورا :))کاری کردیم که بفمن روز پاتختی نباید در خونه رو قفل میذاشتن و کرج می موندن، باس میومدن خاله کوچولوی مارُ رو سرشون میذاشتن و حالا که این کارو نکردن ماام به نشانه اعتراض تا ساعت دو ونیم سقف رو روی سرشون خرا کردیم :) بعدم که برگشتیم همه رفتن دماوند بقیه قــِراشونو بدن منم با مامانم اومدم خونه که دوسم ُ رفیق جانمُ تو لباس سفید عقدش ببینم . مهم نیس که 5دیقه ام نشد دیدنش مهم اینه که دیدمش و براش ذوق کردم

+فک فامیلا داماده انقد خورده بودن پسره وسط رقص گورپ گورپ با ارنج میزد تو صورت داماد و متوجه نمیشد دامادُ با صورت خونی اوردن بیرون ع سالن

+اونا خورده بودن تا اون موقع پشت هم میرقصیدن بچه های ما که چیزی نخورده بودن چیجوری تونستن تا اون موقع کم نیارن و پابه پاشون قر بدن :/

+بعد فمیدم یه دوسی که دوران قبل وقتی تو بلاگفا بودم باش رفیق بودم و یهویی گمش کده بودم و باز یهویی پیدام کرده بود الان از دختر اذری تبدیل شده به دوتا تیر ماهی . میفمین ینی ایشونم پــــَر :)) چی از این بیشتر ادمُ خوشال میکنه

+خانواده ای که جلوی پای عروس خوشگلش گوسفند نکشه ،همانا خودش گوسفندی بیش نیس .والسلام

+مامان و بابا گیر دادن ب داداشا که یکی یدونه ع گزینه هارو انتخاب کنین بریم براتون خواسگاری :)) اینا همونایین که تا صبت خواسگار میشد که بیاد خونه ما رقص و پایکوبی میکردن که خواهر گلشون میخواد بره . همانا خدا به سرشان اورد انچه باید میاورد:)) یجورایی همون قضیه دیدی همه عمر ُ گور ُ بهرام ُ ایناس :)))

+حالا من لباس چی بپووووشم.نه برا عروسی داداشام نمیگم ک براعروسی داییم که اخره اسفنده :/

+ته تغاریا رو دو دسی بچسبین .نزارین دور شن وختی میرن دل یه خوونواده میگیره .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۶
Gift